اخم کردم، گفتم:" نه این درست نیست. من مطمئنم که مارک تو رو دوست داره. شک نکن." اون لبش رو گزید، در حالی که به زمین نگاه می کرد، گفت:" خب، فکر کنم..." ادامه داد:" حالا کی میری؟"

جواب دادم:" اومدم وسایلم رو ببندم. یکی دو روز دیگه میرم."

به زور لبخند زد، گفت:" بسیار خب. بیا از همین چند روزی که هستی بیشترین استفاده رو ببریم. کی میدونه دوباره کی میتونیم همدیگه رو ببینیم."

فکرشم من رو غمگین می کرد. حق با اون بود. نهایتا بم بم بر میگشت تایلند و برای همیشه از من دور می شد. احتمال داشت مارک دنبالش بره یا شایدم بر می گشت کره یا حتی شایدم می رفت آمریکا...کسی چه میدونست.

فقط گفتم:" آره." و دستم رو توی دستش حلقه کردم.

"بیا بریم مارک رو هم بیاریم که بهترین استفاده رو از این روزها ببریم."

***

از دید تهیونگ

"کیم جونگ کوک! مین جیمین! مین هانا!"

در حالی که اسماشون رو فریاد میزدم، سرزنش شون کردم و به لیتل های شلوغ و بچه ی نو پایی که این ور و اون ور میدوید چشم غره رفتم، دستام رو روی کمرم هائل کردم و بهشون نگاه انداختم. هوسوک سرش رو از حموم بیرون آورد، در حالی که یک بچه ی نو پای لخت تو دست هاش بود، گفت:" چی شده؟"

دستم رو به سمت ناحیه ی دردسر تکون دادم. یک کوه شکلات و آبنبات ذوب شده روی مبل جدیدمون ریخته شده بود. مبل جین.

جای دست های کوچولوشون روی سطح مبل باقی مونده بود.

یونگی با کوبیدن پاهاش از پله ها پایین اومد و نفسش رو به خاطر دیدن وضعیت همسر و دخترش، بیرون داد. هر دوتاشون اخم کرده بودن و سر تا پاشون شکلاتی شده بود. اون هشدار داد:" جیمین."

و اون نالید:" ددی! می خواستیم کیک درست کنیم!" بعد دست های چسبناکش رو محکم بهم کوبید. جونگ کوک هم ریز ریز خندید، سر به تایید تکون داد و لب هاش رو لیسید.

نفسم رو بیرون دادم، کوکی رو وایستوندم و بعد به سمت حموم کشوندمش تا لباس هاش رو در بیارم و بذارمش توی وان. اون لب هاش رو ورچید، گفت:" جی هونی رو میخوام!"

چشم هام رو چرخوندم، فرزند نوپامون رو از همسرم گرفتم و برگردوندمش توی حمام حبابی پیش برادرش.

"حالا خوشحال شدی؟"

کوکی گفت:" آره! حالا با اردکا بازی می کنیم!" و شروع به بازی کردن با پسرمون کرد، موقع بازی کلی مواظب اندازه اش بود تا توی آب نیوفته. لبخند زدم و نفسم رو رها کردم. این فوق العاده بود. بی نقص.

اما وقتی صدای اسپنک زدن یونگی و فریادهای جیمین رو از طبقه ی بالا شنیدم، از جا پریدم.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 19, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Crave | Per TranslationWhere stories live. Discover now