12.

6.2K 788 62
                                    

اینم زود میذارم ولی رای بدید که از قسمت بعدی مجبور نشم بازم شرط رای بذارم❤

کشش (اشتیاق) | Crave

این بخش طولانیه!

12

از دید جیمین

تا زمانی که می تونستم سعی کردم قضیه رو از سرم باز کنم اما متاسفانه هیونگ انگار اصلا قصد نداره بذاره من خونه بمونم. تموم راه تا وقتی که برسیم اون طرف راهرو پاهام رو پشت سرم کشیدم.

با یه حس معذب و افتضاح وارد اون خونه شدم و همون لحظه با ورودم چشم هام بهش افتاد. یونگی. کسی که شاهزاده ی من نبود. من فقط یه بچه ی احمق بودم و از اون متنفرم. از خودمم متنفرم.

من همه چیزم رو بهش دادم و اون قلبم رو به همین راحتی به سمت خودم پرت کرد. میدونم که خودم خواستم. میدونم که من خودم رو آویزونش کردم؛ که خب به خاطر همین هم حقمه، اما به هر حال دردش سر جاشه.

هرچند حق با جونگکوکه. لیاقت من بهتر از این هاست و باید کسی رو پیدا کنم که همسن خودم باشه و از من خوشش بیاد و دلش بخواد که بمونم.

الان دیگه یه جورایی پشیمونم که چرا بار اولم رو به همین راحتی از دست دادم. البته فقط یکم. همه چیز برای اون چند لحظه؛ خیلی حس خوبی بود اما به صورت بلند مدت ارزش شکستن قبلم رو نداشت.

با ناراحتی به هیونگی نگاه کردم. تقصیر اون هم نبود. اون که نمی دونست و هیچ وقت هم دلم نمیخواست بذارم اون بدونه. اگه اون می فهمید خیلی از دست من نا امید میشد.

اون همیشه سعی کرده به ما نشون بده که حواس مون جمع غریبه ها باشه و همیشه از خود مون مراقبت کنیم. کاری که من کردم احمقانه بود و دقیقا بر عکس اون چیزی بود که اون سعی کرده بود بهم یاد بده.

من خیلی احمق بودم.

روی مبل کنار جونگکوک و هوسوک نشستم، سعی کردم به سمت آشپزخونه که جین، نامجون و یونگی که اون اطراف بود، نگاه نکنم. باید سعی کنم دست از شکنجه کردن خودم بردارم. احتیاج دارم که این قضیه رو فراموش کنم و ازش بگذرم. از اشتباهم درس بگیرم و به سمت جلو حرکت کنم.

یه یادآوری به خودم؛ اینکه هرگز با شخصی که تازه باهاش ملاقات کردی نخواب... هر چقدرم که اون به نظر عالی و شبیه شاهزاده ی رویاها باشه.

می تونستم نگاه های نگران جونگکوک روی خودم حس کنم اما چیزی نگفت و من هم خوشحال بودم. واقعا دلم نمی خواست توی این لحظه توجهی رو به خودم جلب کنم که البته اون سعی کرد، دستش رو دراز کرد و دست من رو توی دست هاش گرفت.

من هم متقابلا دستش رو فشار دادم و نگاهم روی تلویزیون نگه داشتم. تا خودم رو سرگرم کنم و به این قضیه فکر نکنم.

Crave | Per TranslationWhere stories live. Discover now