14.

5.8K 815 92
                                    

کشش (اشتیاق) | Crave

14

از دید جونگ کوک

واقعا نگران جیمین و جین بودم. هر چه زمان می گذشت هیچ کدوم شون برنگشتن تا اینکه با صدای در زدن از جام پریدم. واقعا نمی خواستم جیمین رو توی دردسر بندازم اما جین حق داشت بدونه. اون مثل مامان مونه. جیمین باید بهش می گفت.

با بی میلی به سمت در رفتم و با دیدن نامجون متعجب شدم که هیچ کدوم از هیونگ هام همراهش نبودن.

" هی، میخوای بیای اون ور پیش ما بمونی؟ جین رو آروم کردم و گذاشتم بخوابه. ولی نمی خواست تو رو تنها بذاره."

وقتی توضیح داد، گفتم: " باشه. باید روی مبل بخوابم؟" پرسیدم و در حالی که وسایلم رو بر می داشتم بعد از قفل کردن در، فاصله ی راهرو رو طی کردم و رفتم خونه بغلی.

بهم لبخند زد و توی راه گفت:" نه. هوسوک و تهیونگ آماده هستن که تو رو توی اتاق شون راه بدن. "و به شوخی اضافه کرد:" البته مراقب باش، فکر کنم اون ها میخوان تو رو کش برن."

سرخ شدم و به این فکر کردم که اون ها، فکر میکنن متوجه این نگاه هایی که بهم میندازن نمیشم که البته قشنگ مشخصه این قضیه نوعی کشش جنسیه اما خب من سعی میکنم نادیده بگیرم این قضیه رو چون... خب... من برای چنین چیزهایی که اون ها ممکنه پیشنهادش رو بدن اصلا آماده نیستم. خیلی پاک و بیگناهم.

من مثل جیمین نیستم. من اونقدر شجاعت ندارم که یک دفعه کاری رو انجام بدم. آماده نیستم که تمام وجودم رو به کسی بدم. مخصوصا کسی که حتی اونقدر به این خوبی نمی شناسمش.

من واقعا ازشون خوشم میاد اما فقط یه هفته اس که می شناسم شون. این خیلی مشخصه که اونها بهم نزدیکن، منظورم از این نزدیکی از نظرِ 'اون جوریه.'

البته نمیدونم دقیقا رابطه شون چیه اما فقط میدونم که بیشتر از همین جوری فقط دوست بودنه. وگرنه چرا باید تخت شون رو با هم شریک بشن؟ من که احمق نیستم.

به نامجون شب بخیر گفتم و با خجالت در اتاق اون ها رو زدم. بعد از چند لحظه در باز شد و هوسوک که نیمه خواب و نیمه لخت بود جلوی در اومد. به گرمی بهم لبخند زد و بعد هم من رو به درون راه داد.

تهیونگ هم نیمه لخت بود اما ملافه ها روش رو پوشیونده بودن، خواب بود. وقتی که خواب بود به نظر خیلی کیوت و شکننده می اومد. هوسوک خمیازه کشید:" نمیخواستم اون رو بیدارش کنم. میتونی وسط ما بخوابی اگه بخوای."

و بعد یه بالش اضافه بهم داد. در حالی که یکم معذب بودم پیراهنم رو در آوردم و در حالی که فقط شلوارکم پام بود اومدم روی تخت. چون می دونستم که اگه بخوایم سه تایی توی یه تخت بخوابیم خیلی گرم میشه.

خدارو شکر، هوسوک چیزی نگفت و فقط کنارم دراز کشید و چراغ خاموش کرد. من خیلی زود، چون جام راحت بود و اون دوتا از دو طرف بغلم کرده بودن، راحت خوابم برد. خیلی زود و با حس های خوب.

Crave | Per TranslationWhere stories live. Discover now