11.

5.9K 800 187
                                    

شرط رای نمیذارم چون قبلی رسیده بود و متوجه نشده بودم

کشش (اشتیاق) | Crave

11

از دید جونگ کوک

من واقعا وقت گذروندن با تهیونگ و هوسوک رو دوست دارم. اون ها واقعا خیلی باحالن و کلی هم بازی دارن! قصدم اینکه هر روز بعد از مدرسه برم اونجا اما متاسفانه، جیمین توی حس و حال دیگه است.

درست بعد از همون لحظه ای که صبح داشتیم می رفتیم مدرسه، یونگی رو با یه پسر دیگه ای دم آپارتمان شون که داشت باهاش خداحافظی می کرد، دیدیم جیمین درب و داغون و افسرده شده. از دستش خیلی ناراحتم که به شخصی که کاملا واضحه اهل وابستگی نیست، وابسته شده.

این عادلانه نیست. اون به کسی همسن خودمون احتیاج داره که باهاش مثل شاهزاده ای که میخواد رفتار کنه. یونگی مسلما چنین فردی نیست.

در اتاق خوابش رو زدم. در حالی که صدای گریه اش می اومد، به تو سرک کشیدم و متوجه که هنوز تاریک و بهم ریخته اس. جیمین معمولا یه آدم عشق تمیز کردنه مگر اینکه تو فضای لیتلیش باشه.

این خیلی بده که جین هیونگ اینجا نیستش که به من کمک کنه تا از این دردسر بیرون بیام که خب البته میدونم اون کار داره و باید کار کنه. به آرومی پرسیدم:" مینی؟"

گریه هاش از زیر پتو بیشتر شد. نفسم رو رها کردم، خودم رو زیر ملافه هاش رسوندم و دیدم که تمام عروسک های پلیشیش رو بغل کرده، داره پستونکش رو میمکه و صورتش قرمز و ناراحت بود.

به آرومی بهش گفتم:" مینی، چی شده؟"

درد کشیدن و دلشکستگی اون، باعث میشد که منم همش دلم بخواد وارد فضای لیتلیم بشم. میدونم که اگه این کار رو بکنیم برای مدرسه دیرمون میشه اما دیگه نمیتونم اهمیتی بدم، هیونگم بهم احتیاج داره.

اون به کوکی احتیاج داره.

جیمین بلندتر گریه کرد، من رو تو بغلش کشید و صورت خیسش رو تو گردنم پنهان کرد.

زمزمه کردم:" مینی! گـ-گریه نکن! من دوست دارم." بعد اشک تو چشم های خودمم جمع شد و حس می کردم غمگینم و ترسیده ام.

گریه کنان گفت:" ا-این خیلی دردناکه، کوکی! شـ-شاهزاده ی من؛ مینی رو دوست نداره! چرا؟ چرا از من خوشش نمیاد؟ مگه من خوشگل نیستم؟ مگه من به اندازه ی کافی خوب نیستم؟؟"

من همزمان باهاش گریه کردم:" اون یه آدم بدجنسه! تو به یه شاهزاده ی بهتر احتیاج داری! لطفا اینقدر غمگین نباش! من اینجام. مگه تو کوکی رو دوست نداری؟ من خودم شاهزادت میشم!" و محکم تر بغلش کردم.

اون تو بغلم لرزید و کنار کشید:" تـ-تو شاهزاده ی من میشی؟" و چشم هاش رو پاک کرد.

من سری تکون دادم:" معلومه که میشم! همین الان هم میشم و همیشه ازت مراقبت میکنم! دیگه به اون آدم های بزرگ دیگه ای که اذیتت می کنن و حالِت رو می گیرن احتیاجی نداریم!"

Crave | Per TranslationWhere stories live. Discover now