30.

4.6K 649 71
                                    

کشش (اشتیاق) | Crave

30

از دید جیمین

داد کشیدم:" بزارم پایین!بزارم پایین!" و به یونگی که من رو روی شونش حمل کرده بود و می بردم طبقه بالا به اتاق خودش لگد زدم.

با بیچارگی محکم دستم رو به پشتش کوبیدم و اون بالاخره چندتا ضربه محکم به پشتم زد و بعد در پشت سرم رو بست و من رو پرت کرد روی تخت. با چشمای پر اشک لب هام رو جمع کردم و درحالی که داشت چشم غره میرفت بهش نگاه کردم.

" مینی! تو نمیتونی همینطوری زیر وسایل سنگین توی خونه بخزی، تو داری یه بچه رو حمل میکنی، یادته؟" به نظر عصبانی می اومد.

با لب های لرزون دست هام رو دور شکم درحال بزرگ شدنم حلقه کردم، و وقتی شروع به گریه کردم، حالت صورتش نرم آروم تر شد.

"مینی! متاسفم باشه؟ گریه نکن! من که نمیخوام بدجنس باشم، اما این واقعا برات خطرناکه!"

نگاهم رو پایین آوردم و زانو هام رو روی سینم بقل کردم. اون واقعا آدم بدجنسیه!

کنارم نشست و من رو توی بازوهاش بغل کرد:" چی شده؟ من که بهت آسیب نزدم درسته؟"

و گونم رو بوسید. همونطور که لب هام رو آویزون کرده بودم سرم رو تکون دادم و خودم رو توی بغلش جمع کردم.

نفسش رو بیرون داد و به آرامی پشتم رو مالید. شاهزاده خودم ...

" یونی!؟"

" چی شده مینی؟"

به آرومی پرسیدم:" حالا قراره شاهزاده من بشی؟"

چونه م رو بالا کشوند.بهش نگاه کردم." تو باید توقعاتت رو بالا تر از امثال من ببری خوشگله!"

از خوشگل صدا شدن سرخ شدم:" من خوشگل توام؟ پس این یعنی که تو شاهزاده من میشی!!!" با خوشحالی گفتم، رفتم روی تخت و با هیجان شروع به بالا و پایین پریدن کردم.

اون نالید و من رو کنار خودش به پایین کشوند:" کاری نکن تنبیهت کنم بیبی! بیا بریم بشوریمت،باشه؟ وقت خوابه!"

سرم رو روی میز خنک کافه تریا گذاشتم. جونگ کوک داشت درمورد چیزی حرف میزد اما اصلا حواسم بهش نبود. تنها چیزی که فکرم رو مشغول کرده بود ابن بود که سعی کنم بالا نیارم.

هنوز به کسی راجع به بارداریم نگفتم و هنوز هم نمیدونم با جوهیون چیکار کنم، دوست پسرم!

یعنی اگر بهش بگم باهام به هم میزنه؟ شاید خودم زودتر باید باهاش به هم بزنم!؟چشم هام رو بستم و سعی کردم حالت تهوع ام رو نادیده بگیرم. جونگ کوک دست از حرف زدن برداشت و گفت:" هی! حالت خوبه؟ به نظر مریض میرسی."

نفسم رو بیرون دادم و سر تکون دادم:" حالم خوبه، فقط یکم دل درد دارم."

خودش رو کنار من پرت کرد و از درد نالیدم.

Crave | Per TranslationWhere stories live. Discover now