18.

5.2K 729 49
                                    

کشش (اشتیاق) | Crave

18

از دید جیمین

دیگه نمیتونم گریه کنم. اشکام عملا خشک شدن. درد داره، دردناکه که تمام چیزایی که هیونگی گفت حقیقت دارن. از همون اولشم می دونستم که فقط بدنم رو میخواد و فکر کرده بودم که از پسش برمیام.

فکر کردم میتونم یه پسر بزرگ باشم اما برای چنین پس زده شدنی آماده نبودم. خیلی ظالمانه بود، و خیلی واضح. راجع به اینکه جونگ کوک رو ندیده میگیرم حس بدی دارم اما دلم نمیخواد الان حرف بزنم یا کسی رو ببینم. خوشحالم که نامجون، اون و جین رو برد سمت خودشون. امیدوارم ازم توقع نداشته باشن که حتی یک قدم هم به سمت اون در بردارم.

دیگه هیچوقت نمیخوام مین یونگی رو ببینم. اون فقط قلب حساس من رو نشکست، بارها و بارها از روش رد شد و بعد هم جلوی چشم هام با لبخند پودرش کرد.

نه؛ مثل اینکه اشتباه کردم. بازم میتونم گریه کنم.

به تمام اتفاقاتی که افتاده بود فکرکردم. چرا وقتی می خواست همچین بلایی سرم بیاره اولش باهام انقدر خوب فتار کرد؟ چرا اون روز باهام مهربون بود؟ اومد و بغلم کرد، منو بوسید، حتی احساساتش رو بهم نشون داد و حتی وقتی فهمید رابطه رو نمیخوام مجبورم نکرد.

عروسکم رو محکم تر بغل کردم و چشمام رو بستم. ازش متنفرم. امیدوارم یکی به همین بدی ایی که قلبم رو شکوند، قلبش رو بشکونه. حقشه! حتی اگه یه روز واقعا عاشق بشه، امیدوارم قلبشو پس بزنن. میدونم! بچگانست، اما این حسیه که دارم. به نظر منصفانه میاد.

***

جونگ کوک برای بار میلیونیوم، درحالی که سمت کافه می رفتیم پرسید:"حالت خوبه؟"

نفس کوتاهی کشیدم و با لبه لباس گشادم بازی کردم:" من خوبم کوکی. میشه دست از حرف زدن در موردم برداریم؟"

بعد چشمام برق زدن وقتی داشتیم سر جاهامون می نشستیم زمزمه کردم:" شنیدم تو هم مثل جین ددی داری!؟"

سرخ شد و گفت:" آ..آره. تهیونگ و هوسوک از طریق نامجون هیونگ فهمیدن و گفتن ازم مراقبت میکنن."

بهش لبخند زدم و سعی کردم حسودیم نشه:" واقعا برات خوشحالم. حالا تو هم ازشون خوشت میاد؟" و ابروهام رو با شیطنت بالا بردم.

نفسش رو حبس کرد و به بازوم ضربه زد:" هی! من واسه این جور کارا هنوز خیلی بی گناهم." و اضافه کرد:" من مثل تو نیستم مینی."

همون لحظه لبخند از رو لبام رفت و سمت دیگه ایی رو نگاه کردم.

چشماش گرد شد:"نه نه..متاسفم. منظورم این نبود که..."

حرفشو قطع کردم:" مشکلی نیست کوک. خوبه، مثل من نباش! هرگز اجازه نده کسی اونطوری قلبت رو بشکنه. ارزشش رو نداره. اما فکر کنم مشکلی نباشه چون تهیونگ و هوسوک الانشم توی یه رابطه ان و فکر نکنم اونطوری رو تو نظری داشته باشن." و شونه هام رو بالا انداختم.

Crave | Per TranslationWhere stories live. Discover now