•🖤•song:Say something •🖤•
By:Isak danielsonاگه چپتر قبلو نخوندید حتما اینکارو بکنید
لیزا سرشو تکون داد:خدای من!هری تو واقعا اون حرفا رو به اون بچه ی بیچاره زدی؟
هری اه کشید:من..
حرفشو ادامه نداد و دستشو روی صورتش کشیدلیزا بعد از چند ثانیه سکوت سوالشو به زبون اورد
_شما...
هری منظور لیزا رو فهمید و حرفشو قطع کرد:نه ، این پایان ما نبود!
"_نه!دیگه بسه ، من نمیتونم بشینم تا اقا یه هفته یه هفته برگشتنشو عقب بندازه!من دیگه طاقت ندارم!
+میخوای...بری پیشش؟
جوانا با شَک پرسیدلویی سرشو تکون داد:میتونی برام بلیط بگیری؟"
"به هتل بزرگ و مجلل نگاه کرد
دهنش از تعجب باز مونده بودهری همچین جایی اقامت میکنه؟
جلوی رسپشن ایستاد و از دختر سوال کرد:ببخشید دوست پسر من اینجا اقامت میکنه ، میتونم شماره ی اتاقشو داشته باشم؟
دختر با چشمای ریز شده به لویی نگاه کرد:اسمش؟
_هری!هری استایلز!
دختر شونشو بالا انداخت:در هر حال ما نمیتونیم چیزی به کسی که باهامون هماهنگ نشده جواب بدیم!
لویی جلو تر رفت:خواهش میکنم!من میخوام سوپرایزش کنم!اگه بهش اطلاع بدید دیگه سوپرایز نمیشه!
گفت و پاپی آیزشو به دختر نشون داد
دختر اه کشید:دردسر درست نکن برام!اتاق ۲۲۸
لویی جیغ ارومی از زوق کشید و تشکر کرد "
"هری درو باز کرد
_سلااام عزیزمم
هری تلو تلو خورد ، عقب رفت و روی تخت افتاد
مستی بیش از حد و سرگیجش باعث میشد فرد مقابلشو تشخیص نده
+لو...بلاخره اومدی؟
دختر منظور هری رو نفهمید اما اهمیت نداد و جلوتر رفت:اومدم عزیزم ، امشب قراره کلی بهمون خوش بگذره "
YOU ARE READING
Same Ocean Eyes [L.S]
Fanfiction_نایل؟حالت خوبه؟من صدای داد شنی... هری سرشو بالا اورد و پسر با دیدنش انگار کلماتش رو از یاد برد _تو... اون با شوک زمزمه کرد +لو..لویی...!؟ ~roji tommo 2 in fanfiction🖇 1 in larrystylinson🖇 1 in harrytop🖇 1 in harrystyles🖇