Introduction

3.1K 329 52
                                    

چشماشو بست و سرشو کامل داخل آب فرو برد
حالا قسمتی از بدنش نبود که بیرون اب وان باشه
شاید میخواست خودشو تنبیه کنه
برای اعتماد نادرست
برای عاشق شدن
برای پایین اوردن گارداش و پا گزاشتن روی قانون هاش

اون باخته بود
حقیقتا همه چیزشو باخته بود
زندگیشو
عشقشو
قلبشو...

وقتی سرش شروع به درد کردن کرد و بدنش برای اکسیژن التماس کرد

سرشو از آب بیرون اورد و هوا رو محتاجانه توی ریه هاش کشید

نگاهش به تیغ کنار وان افتاد
برش داشت و انگشتاشو روی تیغه هاش کشید و از سوزشش ناله کرد

اروم اونو به سمت مچش برد اما بعد دوباره تیغو سرجاش برگردوند و به خودش لعنت فرستاد

هه
اون حتی جرعت خودکشی رو نداشت

همه چیز رو از اول مرور کرد

چیشده بود که به اینجا رسید؟

چی به سرش اومده بود که حتی برای نفس کشیدن هم خودشو لعنت میکرد؟

~roji tommo🌸
•donimr💗

Same Ocean Eyes [L.S]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant