•🖤•SONG:wolves•🖤•
By:selena gomezدستی به کتش کشید و جلوی میز منشی ایستاد و منتظر شد که سرشو از بین برگه های جلوش بیرون بکشه و بهش نگاه کنه
منشی با احساس کردن عطر همیشگی سرشو بالا اورد و لبخند زد
+اوه سلام ! بفرمایید داخل ، منتظرتون هستنسرشو تکون داد و جلوی در قهوه ای رنگ ایستاد و در زد
_بیا تو!درو باز کرد و داخل شد
زن میانسال با لبخند گرم همیشگیش از روی صندلی بلند شد و با لحن دوستانش به پسر خوش امد گفت
بعد از یه بغل کوچیک اما گرم اونو دعوت به نشستن کرد
_خب!!چطوری ادوارد؟
هری چشماشو چرخوند:صدبار بهت گفتم منو اینطوری صدا نکن لیز!
لیزا خندید:هنوزم مثل قبل بد عنقی ، میدونی چیه؟تو تنها کسی هستی که بعد از چند ماه هیچ تاثیری روش نداشتم!کم کم دارم نا امید میشم پسر!یه حرکتی بزن
هری ابروشو بالا انداخت و نیشخند زد:من همیشه خاص بودم عزیزم!
زین چشماشو چرخوند و خندید :تو ادمنمیشی !
هری خندید و دستشو توی موهای کوتاهش فرو برد
لیزا مثل همیشه ناگهانی سر اصل مطلب رفت:خب ، اوضاع چطوره؟
و هری دقیقا میدونست منظور لیزا از "اوضاع" چیه
لبشو گاز گرفت:عام..خوب؟
زن دست به سینه شد به صندلی تکیه داد
اون پسر همیشه میگفت اوضاع خوبه در حالی که در بد ترین شرایط قرار داشت_خب ، چه پیشرفتی داشتی؟
هری اه کشید و سرشو توی دستاشو گرفت:هیچی!مثل همیشه!
لیزا از روی صندلیش بلند شد و کنار هری نشست
دستشو نوازشگرانه روی کمر پسر کشید:من اینجام تا کمکت کنم عزیزم ، من درکت میکنم و میدونم که پیشرفت کردنت زمان بره ، خودتو سرزنش نکن هری!
چشماشو روی هم فشار داد و سرشو بالا اورد :چیکار کنم لیزا؟من..من نمیتونم لحظه ای اون شبو از یاد ببرم ، من هنوز صداشو میشنوم لیزا ، من دارم دیوونه میشم!
لیزا سرشو تکون داد تا هری ادامه بده
×چند شبه کابوسای بدتری سراغم اومدن لیز ، اون میاد و داد میزنه که ازم متنفره ، هزاران بار !
_هری ، خواب ها بخشی از افکارت هستن ، تا وقتی که تو این ذهنیت رو داشته باشی این کابوسا ولت نمیکنن عزیزم ، تو فقط باید یکم خودتو از اسارت افکارت در بیاری ، اونا ولت نمیکنن ، تا زمانی که تو نخوای که ولت کنن!
لبشو گاز گرفت:من..من بیشتر از هرچیزی اینو میخوام لیزا ، نمیشه!نمیتونم!
لیزا اروم سرشو تکون داد
درک میکرد
سخت بود ، خیلی زیادفرار از افکار سخت ترین کار اما بهترین راه برای هری بود
شاید هری به یه چیز قوی تر احتیاج داشت
قوی تر اما سخت تر از کنار گذاشتن افکاردقیقا همون چیزی که هری رو به این وضعیت انداخته بود
یا شاید بهتره بگیم
همون کسی که...؟!
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
های😁اینم از پارت اوللل😻
ببخشید اگه کمه ، باید اینطوری میبود
واقعا خوشحال میشم که نظراتونو بدونم دربارش
و اینکه ووت های مقدمه جدن خوبه😍
ممنونمهمونطور ک میدونید اصولا پارتای اول مضخرفن پس اره ، زود قضاوت نکنید😁😂
و یه جاهایی این اولا ممکنه مبهم باشه ولی نگران نباشید ، همه چیز واضح میشهو اینکهه
راجع آپ کردن ، ما کلی پارت اماده داریم ، اما برای قضیه ی ووت و کامنت ، دو یا سه روز در هفته آپ میکنیم و دیگه مث فف قبل هر روز آپ نمیکنیم😅عااام ، دیگه چی؟
همین دیگههخیلی دوستتون دارم ، خونه بمونید و مراقب باشید🥺🌸
~roji tommo💝
•donimr💞
YOU ARE READING
Same Ocean Eyes [L.S]
Fanfiction_نایل؟حالت خوبه؟من صدای داد شنی... هری سرشو بالا اورد و پسر با دیدنش انگار کلماتش رو از یاد برد _تو... اون با شوک زمزمه کرد +لو..لویی...!؟ ~roji tommo 2 in fanfiction🖇 1 in larrystylinson🖇 1 in harrytop🖇 1 in harrystyles🖇