part 17

1.3K 255 142
                                    

•🖤•song:Hala ke•🖤•
By:erfan kalbod x pooyan vd

(پیشنهاد میکنم این چپتر رو حتما با آهنگش گوش کنید)

" اروم در زد:عزیزم؟خواهش میکنم درو باز کن ، امروز روز چهارمه ، تو هیچی نخوردی!

لویی پایین تختش نشسته بود و سرشو به دیوار تکیه داده بود و اشک میریخت

بدون هیچ صدایی

برای ۴ روز

جوانا داشت کم کم گریش میگرفت ، نمیدونست باید چیکار کنه ، لویی هیچی نمیخوره حتی از اتاقش بیرون نمیاد و با کسی حرف نمیزنه

بار دیگه در زد: پسر قشنگِ مامان؟نمیخوای درو باز کنی؟
با بغض گفت و توی دلش هزاران بار ارزو کرد این دفعه در باز بشه

صدایی دریافت نکرد پس دوباره خواهش کرد:لو..خواهش میکنم عزیزم ، من و لیام خیلی نگرانتیم زندگیم

لیام نتونست طبقه ی پایین بمونه و بالا اومد

اشکاشو کنار زد و جلوی در ایستاد

جوانا تنهاشون گذاشت
شاید لیام بتونه کاری بکنه

لیام روی زمین نشست و به به در اتاق لو تکیه داد:لویی..داداشی؟

لویی به در نگاه کرد

_میدونم ناراحتی عزیزم...میدونم چقدر میتونه سخت باشه ، درکت میکنم لو ، تو عاشقش بودی...

لویی چشماشو روی هم فشار داد

قلبش بی قرار خودشو به در و دیوار سینش میکوبید
تقصیری نداشت
قلبش به قلبی گره خورده بود که الان مایل ها دور تره

_همیشه باهم بودین ، ثانیه ای همو کنار نزاشتین ، عاشق هم بودین...

لویی لباشو گاز گرفت تا صدای هق هقش بلند نشه

خاطره هاشون توی سرش گشت میزدن
صدای قشنگ هری
چشمای ارامش بخشش
بغلای گرمش

_اون روزی که برای اولین بار تو کتابخونه دیدیش رو یادته؟فکر میکردی اونقدر عاشقش بشی که الان بعد رفتنش اینجوری خودتو نابود کنی؟

لویی سرشو که توی دستاش گرفته بود دوباره به دیوار تکیه داد و اشکاش از کنار چشماش سر خوردن و توی موهای نرمش گم شدن

Same Ocean Eyes [L.S]Where stories live. Discover now