از ته راهرو فریاد کشید:" جیمین!"

چشم هام رو چرخوندم، با کشوندن پاهام کف زمین شروع به بسته بندی اسباب بازی ها و خرس های پولیشی و توپرم کردم. اصلا اونجا، جایی برای من خواهند داشت؟

نمیخوام جایی باشم که کسی حضورم رو اونجا نمیخواد. این باعث میشه که دلم درد بگیره.

با شنیدن صدای قدم زدن، دیدم که نامجون در حالی داره لبخند میزنه به سمتم میاد. کنارم زانو زد؛ شروع کرد بهم کمک کردن تا وسیله هام رو جمع کنم.

شروع کرد:" هی، میشه حرف بزنیم؟"

شونه ای بالا انداختم، سمت دیگه ای رو نگاه کردم. هیچ چیزی وجود نداره که بخواد بگه تا باعث بشه حال من بهتر یا بدتر بشه.

شروع کرد:" میدونم که نگرانی و ترسیدی. راستش خیلی هم پیش نیومده که راجب اتفاقاتی که پیش اومده با هم، خیلی حرف بزنیم و من متاسفم. جین واقعا اخیرا خیلی استرس داشته و من متاسفم که اینقدر کنترل عصبانیتش رو از دست داده."

به سختی آب دهنم رو قورت دادم و سر تکون دادم. واقعا این رفتارش مدتی بود که به احساساتم داشت صدمه میزد.

در جوابش فقط گفتم:" باشه."

" ببین، اینجایی که جدید گرفتیم خیلی عالیه و اینجوری تو، اتاق مجزای خودت رو خواهی داشت که دو برابر اینجا بزرگه. کلی جا برای تمام وسایل های بزرگونه و همچنین وسایل بچگونه و عروسک هات داره."

سرم رو بالا آوردم و بهش نگاه کردم. اون ادامه داد:" میدونم که در مورد این نگرانی که شاید قضایا خوب پیش نره، اما بهت این رو قول میدم که از هیونگت سواستفاده نمی کنم. اون واقعا داره برای من تو کمپانی خیلی خوب کار میکنه و این پولیه که خودش داره به دست میاره."

بعد با لبخند ادامه داد:" ما با هم دیگه برای خونه ی جدید با هم قولنامه بستیم و اسم اون هم توی قولنامه ی خونه ی جدید هست. پس اگه قضایا بین مون خوب پیش نره و نتونیم باهم دیگه کنار بیایم، من نمیتونم همین جوری پرت تون کنم بیرون. البته نه اینکه هرگز بخوام چنین کاری بکنم؛ اما دارم اینارو بهت میگم تا مطمئن بشی. بهت قول میدم که تو و برادرات پیش من جاتون امنه و هیچ چیزی برای نگرانی ندارید."

بعد به آرومی شونه ام رو فشار داد تا مطمئنم کنم. باید اعتراف کنم که این حرفاش یک جورایی حالم رو بهتر کرد و باعث شد که یجورایی حس کنم خونه و پول خودمون رو داریم.

به آرومی ازش پرسیدم:" فکر میکنی اجازه بده برم سر کار، خودم شغل داشته باشم؟"

اخم کرد و گفت:" دلت شغل میخواد؟"

سر به تایید تکون دادم:" آره. من چند وقت دیگه فارغ التحصیل میشم و به اندازه ی کافی درسم برای دانشگاه خوب نیست. دلم میخواد زودتر شروع به کار کنم و یکم برای خودم پس انداز جمع کنم."

Crave | Per TranslationWhere stories live. Discover now