لبخند زد و گفت:" مطمئنی؟ پس اردک هات که تتها موندن چی میشه؟ شاید اون ها دل شون حموم بخواد؟"

صورتم رو به سمتش چرخوندم و در حالی که چشم هام گرد شده بود گفتم:" اون ها دل شون برای جینی تنگ شده؟"

اون سرش رو به سمتم آورد و جدی گفت: "اوه، آره. خیلی دل شون برای جینی تنگ شده، عزیزم. بیا، من کمکت میکنم بری تو وان."

بعد من از سر جام پریدم، و اون من رو به سمت حمام هدایت کرد. تا وقتی داشت حموم رو آماده می کرد من سریع لباس هام رو کامل در آوردم و پریدم توی آب. تا وقتی که آب گرم بشه کمی لرزیدم و اون یه سطل از اردک های پلاستیکی رو داخل آب خالی کرد و گفت: "مراقب شون باش!" من از هیجان جیغ کشیدم.

اردک پلاستیکی مورد علاقه ام رو برداشتم و شروع به وانمود کردن و بازی کردم که یکی از اردک هام یه شاهزاده ی شجاعی ایه که اومده پرنسس خانم رو از دست اردک سبز بدجنس نجات بده!

ددی کنار من نشست. براش جالب بود و داشت نگاهم می کردم و وقتی نهایتا من از بازی خسته شدم و اون کمکم کرد تا خودم رو تمیز کنم و از آب بیرون بیام و بعد کمکم کرد یه لباس سرهمی سبز رنگ رو تنم کنم.

خواهش کردم:" ددی... پیشم بمون؟"

اون کمی مکث کرد، و بعد خودش هم کنارم اومد روی تختم و من رو به سمت سینه اش کشوند. کمرم رو مالید و من با حالی که احساس آرامش می کردم؛ شستم رو تو دهنم گذاشتم و مکیدمش... بعد هم در حالی که توی دست های ددیم احساس آرامش می کردم، با خوشحالی رویای شاهزاده اردکیم رو دنبال کردم.

از دید نامجون

خب...ظاهرا جین، من رو قابل اعتماد می دید تا ددی و مراقبش، باشم. نمیتونم بگم که از این قضیه خوشم نمیاد. اون قابل ستایشه. البته همه ی این ها هنوز خیلی برام جدید بود، و دارم سعی میکنم بهش عادت کنم و وقتی همچین کارایی می کنه، زیادی شوکه نشم.

در مورد این قضیه ی 'لیتلی' کلی مقاله خوندم و حالا یکم ییشتر از دفعه قبل آشنایی دارم. البته هنوز هم خیلی همه چیز سخته که این رو به مسائل جنسی مرتبطش نکنم. اونم توی همچین شرایطی؛ این مرد کوچولوی جذاب که من رو ددی صدا می کنه و با بدن لختش دستش رو سمت من دراز میکنه...

عااح، آره.

سعی میکنم با همه چیز خیلی عادی برخورد کنم، و وانمود و فکر کنم که اون یکی مثل برادرم یا همچین چیزیه تا حس اون جوری بهم دست نده. هر بار دلم میخواد ببوسمش یا لمسش کنم، یا بدن خوشگلش رو زیرم داغون کنم، به بی گناهیش فکر می کنم.

همین نگاه توی چشم هاش و این اعتمادی که به من داره باعث میشه که نتونم اون کار ها رو باهاش انجام بدم. هرگز این جوری به اعتمادش خیانت نمی کنم. من چنین آدمی نیستم.

Crave | Per TranslationWhere stories live. Discover now