تهیونگ دنبالم اومد آشپزخونه و گفت:" آم... داریم معذبت می کنیم کیوتی؟ ببخشید کوکی! تو فقط خیلی عزیز و خوشگلی."

بعد هم با احساس گناه لبخند زد:" سعی می کنیم خودموتو کنترل کنیم. واقعا امیدوارم بیای باهامون ویدیو گیم بازی کنی. واقعا خیلی وقت بود که دوست داشتیم یه هم صحبت جدید پیدا کنیم."

بی اختیار پرسیدم:"شما دوتا باهمین؟"

خندید:"خوب، فکر کنم بشه اینطوری گفت اما نه واقعا. فکر کنم بشه گفت که دوستای با منفعت همدیگه هستیم اما تو احتمالا برای دونستن معنی اون خیلی جوونی."

سینه ام رو جلو دادم. حس میکنم بهم توهین شده، با لحن بچگونم بهش جواب دادم:"هیچم زیادی جوون نیستم."

شاید دلم بخواد کسی مراقبم باشه و مثل یه کودک رفتار کنم، اما خوشم نمیاد کسی بهم بگن بچه. خیلی رو اعصابه.

چشماش گرد شد:" داشتم شوخی می کردم. آروم باش عزیزم. تو هم واقعا خسته بودی که گفتی وقت خوابته یا سعی داشتی از دست ما فرار کنی؟"

با دهن بسته خندید و من از خجالت سرخ شدم. خب فکر کنم بدون اینکه خودم هم متوجه شده باشم رفتارم زیادی واضح بوده پس اعتراف کردم:" هـ... هر دوتاش. چون پسرای خوب دروغ نمیگن."

" واو. حداقل صادقی. فک کنم دیگه بهتر باشه که بریم. فردا وقتی از مدرسه برگشتی بیا که بتونیم بازی کنیم باشه؟"

به تایید سر تکون دادم. از اینکه فردا میتونم بازی کنم حس هیجان خیلی زیلدی داشتم. من ذاتا اهل رقابتم اما مینی و جینی هیونگ هیچکدوم باهام رقابتی بازی نمی کنن و وقتی من شکست شون میدم به دل میگیرن.

تهیونگ گفت:" ممنون. هردومون منتظرت میمونیم کیوتی." و خم شد و قبل از رفتن گونم رو بوسید.

از تماس گرمش چشمام گرد شد. راستش نمیدونم باید چه فکری درباره این قضیه داشته باشم اما از یه چیز مطمئنم، دیگه نمیتونم نگهش دارم. الان فقط میخوام برم و آقای اسناگل رو به همراه پتوم رو تو تختم بغل کنم.

از درونم احساس می کنم خوب میشد که اون دوتا هم باهام بیان و باهام بچگونه رفتار کنن. اما این غیرممکنه. اونا هرگز نباید درباره این افکار خجالت آورم بدونن.

از دید تهیونگ

وقتی از راهرو شون رد شدیم و یونگی رو به حال خودش رها کردیم رو به هوسوک گفتم:" واقعا فک کنم این همونیه که دنبالش می گردیم."

سری به تایید تکون داد و گفت:" ولی تهیونگ! اون یکم زیادی بچه ست. شاید نباید به فکر این باشیم که یه فرد زیرسن قانونی رو به همین راحتی خراب کنیم."

لب هام رو جمع کردم:" اما خودمون هم خوب میدونیم که هردومون از اینکه خرگوش کوچولوهایی به سن اون رو به فاک بدیم خوش مون میاد. تازه فکر نکنم اونقدرا هم پاک و بیگناه باشه. البته به احتمال زیاد هنوز بی تجربه ست."

Crave | Per TranslationWhere stories live. Discover now