بک با تعجب ابروهاش رو داد بالا. چطور کمک کردن به این دختره رو یادش نبود؟ یعنی انقدر بی حواس شده بود؟
هوفی کشید.
-من با کسی دوست نمیشم...حوصله بچه های پرحرفم ندارم...برو یه اوپا دیگه پیدا کن...
بی حوصله گفت و برگشت سر جاش.
دختره با چشمای پر اشک زل زد بهش و بکهیون معذب نگاهش رو دوخت دوباره به کتابش.
چند لحظه بعد صدای گریه دختره بلند شد و نگاه کنجکاو چندتا مشتری از دور و بر کتابفروشی رو جذب کرد. بکهیون اهی کشید و لعنتی به شانس گه اش فرستاد. از پشت میز اومد بیرون و رفت سمت دختره.
-میخوای باهات دوست شم؟
دختره با صورت غرق اشک تند تند سر تکون داد.
-من با بچه هایی که زرت و زرت گریه میکنن دوست نمیشم!
با جدیت گفت و دختره تندی اشکاش رو پاک کرد.
-ناری اصلا گریه نمیکنه! دختر خوبیه!
دختر کوچولو که بک حالا میدونست اسمش ناری ئه در وصف خودش با جدیت گفت.
بک سری به نشونه فهمیدن تکون داد.
-خوبه...حالا عین یه بچه خوب بشین رو این صندلی و کتابت رو تماشا کن تا مامانت بیاد! رو اعصاب منم راه نرو وگرنه دیگه دوستت نیستم!
دختره سری به نشونه فهمیدن تکون داد و تندی نشست روی صندلی ای که بک بهش نشون داده بود.
بک نفس صداداری کشید و چرخید سمت میزش که گوشیش تو جیبش لرزید. بی حوصله کشیدش بیرون و با دیدن اسم تماس گیرنده اه دیگه ای کشید.
-بله هیونگ؟
-خوبی بک؟
بک اخمی کرد. چرا همه وقتی بهش زنگ میزدن اولین جمله اشون این بود؟
-چرا نباید خوب باشم؟
به وضوح صدای اه سوهو رو از اونور خط شنید.
-فقط حالت رو پرسیدم...
-خوبم هیونگ ممنون!
خیلی خشک و جدی گفت و دستش رو کشید لبه میز.
-امشب قراره با بچه ها بریم بیرون شام بخوریم...یعنی در واقع تهیونگ اولین حقوقش رو گرفته میخواد مهمونمون کنه....کی...
-من نمیتونم بیام هیونگ!
وسط حرف سوهو پرید و خونسرد گفت.
-واسه چی نمیتونی؟
-کار دارم!
-چه کاری؟
سوهو با جدیت و لحنی که داد میزد میدونم داری دروغ میگی پرسید.
بک خودش رو دوباره انداخت روی صندلی اش.
-لازمه توضیح بدم؟ مگه فقط شماهایین که کار و زندگی دارین؟
![](https://img.wattpad.com/cover/159543690-288-k780920.jpg)
YOU ARE READING
••🌘Silver and Silk🌒••
Romance📋خلاصه داستان : بیون بکهیون یکی از افسرهای سازمان اطلاعاتی کره اس! کسی که به خاطر ظاهرش همیشه از عملیات ها کنار گذاشته میشه اما یه روز موفق میشه بلاخره یه ماموریت به عنوان مامور مخفی بگیره! بک به خاطر این ماموریت پا به سیلور تاون که یه باند قمار غ...
Part 62🌒
Start from the beginning