-هیونگ!!!!!
سوهو چنان از داد راوی از جا پرید که کم مونده بود قابلمه اب جوش برگرده روش.
-زهرمار بچه! چته؟
سوهو توپید بهش اما با دیدن حالت راوی نگاهش نگران شد. کیونگ هم چرخید و توجه اش بلاخره از کای که تمام مدتی که پشت میز نشسته بود کلا ادم حسابش نکرده بود جلب شد سمت راوی.
راوی نگاهش رو روی کای و کیونگ چرخوند.
-بگو خودی ان! چی شده؟
راوی یه کم این پا اون پا کرد.قلبش داشت میومد تو دهنش.
-رییس...یعنی....نمیدونم...فقط...یکی تو اتاقش...جنازه اش...
رنگ سوهو پرید.جنازه کی؟
-چی داری میگی راوی؟ الان سکته ام میدی...درست حرف بزن.
-جزییاتش رو نمیدونم هیونگ...
راوی یه نفس عمیق کشید تا تونست درست حرف بزنه.
-رییس یکی رو کشته....از خودی ها...چانگی داره یواشکی جمعش میکنه...نمیدونم چی شده...فقط چانگسو گفت بیام بهت بگم بری پیش چان...اون پسره بکهیون هم وسیله به دست رفت اتاق خودش...رنگشم عین گچ دیوار شده بود...نمیدونم چه خبره...
جمله راوی به ته نرسیده بود که سوهو دوید از اشپزخونه بیرون و کیونگم دنبالش. کای مات و مبهوت راوی رو نگاه کرد.
-هیچ ایده ای نداری چی شده؟
راوی لبش رو گاز گرفت.
-اون پسره که رییس کشتش...رفته بود دنباله اطلاعات...اما نمیدونم چی...فقط فکر کنم یه ربطی به بک داشت...اخه بعدش رییس بک رو انداخت از اتاقش بیرون.
کای سرش رو به نشونه فهمیدن تکون داد و اونم از اشپزخونه دوید بیرون. میدونست کیونگ الان کجا میتونه باشه نباید میذاشت تو این شرایط تنها باشه. خودش رو رسوند جلوی در اتاق بک. درست حدس زده بود. کیونگ پیشونی اش رو تکیه داده بود به در. رفت سمتش و چند قدمی اتاق خشکش زده.
صدای گریه بک داشت واضح از تو اتاق میومد. اینجا چه خبر بود؟
نگران به کیونگ نگاه کرد و همونجور که انتظارش رو داشت گونه های اونم خیس بود. دندوناش رو روی هم فشار داد و کیونگ رو هل داد از جلو در کنار و محکم زد به در.
-هی فسقلی چرا درو باز نمیکنی؟
بک هیچ جوابی نداد.
-یــــا با تواما! مگه بچه ای رفتی تو درو قفل کردی گریه میکنی؟
دوباره کوبید به در.
بازم جوابی نیومد. حتی صدای گریه بک قطع نشد. انگار اصلا نمیشنید جونگین چی میگه.
کای چرخید سمت کیونگ که با رنگ پریده و چشمای خیس از اشک با امیدواری زل زده بود به در.
با حرص دوباره چرخید سمت در و محکم کوبید بهش.
YOU ARE READING
••🌘Silver and Silk🌒••
Romance📋خلاصه داستان : بیون بکهیون یکی از افسرهای سازمان اطلاعاتی کره اس! کسی که به خاطر ظاهرش همیشه از عملیات ها کنار گذاشته میشه اما یه روز موفق میشه بلاخره یه ماموریت به عنوان مامور مخفی بگیره! بک به خاطر این ماموریت پا به سیلور تاون که یه باند قمار غ...