Part 31🌗

8.8K 1.2K 248
                                    

-تو که چیزی نخوردی بک!

سوهو با عصبانیت سر بک داد زد و به بشقابی که فقط نصفش به زور خالی شده بود اشاره کرد.

بک خندید.

-وا هیونگ خوب سیر شدم!

سیر شدی؟ جک میگی؟ اونقدر کار میکنی اون وقت قد گنجشک غذا میخوری! شماها چرا دست از حرص دادن من برنمیدارین!؟؟؟

سوهو رسما نالید.

-و برای بار هزارم ! جونگین از اون یخچال وامونده انقدر ابجو کش نرو! بقیه خیال میکنن من کوفت کردم! برو خودت بخر این مال افراد لعنتی چانه!

سوهو یه دفعه سر کای که داشت مثلا جوری که تو چشم نیاد میرفت سمت در داد زد.

کیونگ خنده اش رو خورد.

-یا راست میگه دیگه! تو که پولداری برو بخر!

کریس در دفاع از سوهو توپید به کای.

کای پوکر چرخید سمتشون.

-باز دیوار کوتاهتر از من پیدا نشد؟

سوهو پوفی کشید.

-تو چرا میخندی؟

کای به کیونگ اخم کرد و کیونگ در کسری از ثانیه قرمز شد.

-تا همش رو نخوردی از این اشپزخونه نمیری بیرون فهمیدی؟

سوهو یقه بک رو که داشت سعی میکرد نامحسوس پاشه بره گرفت و کوبیدش روی صندلی.

بک با لب و لوچه اویزون نگاش کرد.

-هیونگ گشنه ام نیست به خدا!

-یعنی چی گشنه ام نیست؟ قبلا کی بود دو سه تا بشقاب غذا میخورد...

بک سرش رو انداخت پایین.

-بخور دیگه حرصش نده!

کریس زیر میز سیخونک زد به بک و زیر لب گفت.

بک اخم کرد بهش.

-خاک به سره...زن...دوست پسر ....اه چه میدونم سوهو ذلیلت کنن که دوست چند سالت رو فرتی فروختی.

کیونگ دوباره ریز ریز خندید.کای خونسرد وایساده بود کنار کانتر و حالا داشت علنی ابجوش رو میخورد و البته علنی هم کیونگ رو تماشا میکرد.

-هیونگ اگه گشنه ام هم بود با دیدن شماها اشتهام پرید.

سوهو چرخید سمتش.

-یعنی چی؟

-این داره چشم اونو درمیاره!

اول به کای و بعدم به کیونگ اشاره کرد.

-این احمقم داره چشم تو رو درمیاره منم این وسط اضافه ام...ولم کن برم.

کیونگ تقریبا توی صندلیش از حرف بک اب شد و سوهو هم رنگ به رنگ شد.

••🌘Silver and Silk🌒•• On viuen les histories. Descobreix ara