Part 50🌗

8K 1K 155
                                    

کریس بی حال کنار سوهو دراز کشید و ملافه تخت رو روی جفتشون کشید.

بوسه ای به پیشونی نمناک از عرق سوهو زد.

-میخوای برات حموم اماده کنم؟

-نه...خوبم...

کریس دوباره بوسیدش.

-خجالت میکشی؟

سوهو پوف ارومی کرد.

-نه...واقعا خوبم...فقط بغلم کن...اگه میشه...

-چرا نشه؟

کریس زیر لب پرسید و سوهو رو کشید بین بازوهاش.

سوهو لبخند خسته و کمرنگی زد.

-منم دوستت دارم...

کریس خندید.

-میذاشتی فردا میگفتی...

سوهو اخم مصنوعی ای کرد.

-میخوای پس اش بگیرم؟

-نه دیگه نمیشه پس اش بگیری...میشه جاش دوباره بگی؟

سوهو لبخند زد و اروم بوسه ای روی سینه کریس که تکیه گاه سرش شده بود زد.

-دوستت دارم...

-چرا همه چی رو انقدر ساده میکنی؟ من جونم بالا میاد تا این حرف ها رو بزنم...یه عالمه حرف واسه گفتن دارم...اما بلد نیستم چطوری بگم...تو سریع میگی...

سوهو مکثی کرد.

-شاید چون من حساب کتاب نمیکنم...به جوابی هم که ممکنه بگیرم یا نگیرم فکر نمیکنم...همون حماقت خودمون...که تو نداریش...

حق با سوهو بود. اون همیشه تک تک جوانب رو بررسی میکرد و همه احتمالات رو در نظر میگرفت. به این فکر میکرد که ممکنه چه جوابی بگیره و بعد باید چی بگه و بعدش و بعدش و بعدش...درحالی که سوهو بدون این ارزیابی ها حرف دلش رو میزد.

کریس با محبت موهاش رو بوسید.

-قول میدم از این حماقتت یه چیز خوب دربیاد...پشیمون نمیشی...

سوهو نیشخند کوچیکی زد.

-قول نمیخواد بدی...من همین الان پشیمونم...حالا که فکرش رو میکنم اصلا استایل من نیستی...باید یه ادم دیگه پیدا کنم...یکی که سربه زیرتره...فروتن تره...جذاب تره...و بلده چطوری حرفای قشنگ بزنه...

کریس اخماش رو کرد تو هم.

-لازم نکرده ادم جدید پیدا کنی...فقط بگو چجوری میخوای باشم همونجوری میشم...

سوهو پلکی زد و سرش رو چرخوند تا کریس رو ببینه.

اون دیوونه حرفش رو جدی گرفته بود.

-اون وقت دیگه عشق نمیشه...میشه عروسک بازی...تو اسباب بازی من نیستی...منم اسباب بازی تو نیستم...لازم نیست عوض شی...من همینجوری میخوام باهات باشم...

••🌘Silver and Silk🌒•• Where stories live. Discover now