-بتوچه اصلا!

کریس پوکر نگاش کرد.

-شروع شد باز.

سوهو سعی کرد بلند شه که کریس باز کوبوندش رو صندلی .

-به شکمت هم زدن نه؟

سوهو پشت چشمی نازک کرد.

-شکم خودمه به تو چه...

یه بار دیگه بگی تو چه یه مشتم من پیاده میکنم رو اون چونه واموندت! عجب گاوی هستیا! من انقدر کمکت کردم تو باز هی میرینی به ادم.

-من کمک خواستم؟

-نه نخواستی خودم مرض داشتم. الانم مرض دارم. پس خفه شو بذار کمک کنم.

بعد بدون اجازه سوهو پیرهنش رو بالا زد.

سوهو وحشت زده پیرهنش رو دوباره کشید پایین.

-هووووی به چه حقی...

-خفه بابا حالا انگار چه مالی هست!

سوهو با دهن نیمه باز بهش خیره شد.

کریس از تو جعبه کمکهای اولیه یه پماد پیدا کرد و کمی ازش رو روی دستش خالی کرد بعد دوباره پیرهن سوهو رو بالا زد.

اگه الان کاریش نکنی کل شب عذاب میکشی. ...تجربه دارم میدونم.

کریس بی حوصله توضیح داد و بعد اروم پماد رو روی شکم سوهو پخش کرد.

سوهو فقط گنگ نگاش میکرد.

نمیفهمید چرا کریس داره کمکش میکنه. کریس چند دقیقه ای به کارش ادامه داد و بعد بلند برداشت و سوهو رو وادار کرد وایسه.

با دقت باند رو دور کمر سوهو و شکمش پیچید و گره زد.

-دیگه کجا؟

-هیچ جا.

کریس چشم غره رفت.

-بخدا هیچ جا.

-اوکی

کریس سری تکون داد.

-خو... خودت چی؟

-من؟ من زیاد نخوردم دیر رسیدم اخه... فقط کتفمه. دوش اب گرم میگیرم حل میشه.

-باشه....

هر دوشون چند ثانیه معذب وایسادن تا اینکه کریس گفت.

-خوب من دیگه برم...

سوهو سر تکون داد.

کریس رو پا چرخید.

-میگم...

دوباره وایساد.

سوهو به یه نقطه ای بین سر کریس و یخچال زل زده بود.

-مرسیکهکمککردی.

-هه؟؟؟

انقدر تند و پشت هم گفته بود که کریس نفهمید.

سوهو هوفی کشید.

-مم... ممنون از کمکت.

و بعد قرمز شد.

••🌘Silver and Silk🌒•• Where stories live. Discover now