"Adversity"

694 66 39
                                    

داشتم گريه ميكردم و با خودم حرف ميزدم كه يه دريچه از زمين باز شدو يه مرد گنده ازش اومد بيرون.داشت به سكتم ميومد و من سلانه سلانه ازش فاصله ميگرفتم.
"با من چيكار داري،ولم كن راحتم بذار"

ي پوزخند زدو منو بلند كردو يه چيزي بهم تزريق كرد
داد زدمو "اون لنتي چي بود،چي بهم زدين"

به نرمي گفت:آرومت میکنه خوشگل پسر"

چشام داش تارو تار تر ميشد..........

نميدونستم كجام،تنها چيزي ك ميديدم تاري محض بود انگار چشامو بسته بودن،ميتونستم حس كنم تو يه ماشين يا ون عم و هنوزم دستو پام بستس اما لباس تنم بود

با صداي لرزوني گفتم:"كسي صدامو ميشنوه؟من كجام؟"

يه مرد با صداي كلفت گفت:"تو راه خونه ي جديدت"
و بعد دستشو گذاشت پشت گردنم،بدم ميومد كسي كه نميشناسم لمسم كنه و خودمو تاب دادم تا اينو نشون بدم

اون ادامه داد:"اسمت چيه؟"

"به تو ربطي نداره اسمم چيه بذار من برم" بلند داد زدم

دستشو رو گردنم فشار داد،از درد ناله خفيفي كشيدم و گفتم اسمم لوييه

"ببين لويي جايي كه ميريم بايد پسر حرف گوش كني باشي و به حرف اربابت گوش كني،تو حالا متعلق به اوني چه بخواي چه نخواي خريده شدي و من ازين متاسفم،نميدونم قبلا تو اين موقعيت ها بودي يا نه،اگه كاري كه پيشبيني نميشه ازت سر بزنه بيشتر از حد تنبيه ميشي،و دوم اين كه تا ازت سوالي پرسيده نميشه حرف نميزني،فهميدي؟"

سرمو به تاييد كلاماتش تكون دادم،بايد خودمو با اين شرايط وفق ميدادم تا بتونم يه راهي براي فرار پيدا كنم

صدامو معصوم كردمو گفتم:"ببخشيد اقا ميشه اول اين چشم بندو برداريد؟"

"اگه قول بدي پسر خوبي باشي چرا كه نه"
با يه لحن آروم گفت و چشم بندو باز كرد

چشمام همه جارو تار ميديد ميخاستم با دستام بمالمشون كه دستامو بسته بودن،نميتونستم اونارو كاملا باز كنم چن دقيقه اي طول كشيد تا بتونم به حالت عادي برگردم
خودمو بارنانداز كردم،يه كت شلوار مشكي تنم بود كه ميخورد گرون قيمت باشه

سرمو چرخوندم تا ببينم اون مرد چه شكليه،يه مرد لاغر اندام با ته ريش،پسر جذابي بود و بهش نميخورد اينقدر خشن باشه
"امم ببخشيد يه سوال دارم؟"
با لحن پرسشگرانه پرسيدم

"مگه نگفتم تا ازت چيزي نپرسيدن دهن لعنتيتو ببندي؟بگو ببينم چي ميگي؟"

اب دهنمو كه از ترس تو دهنم جمع شده بودو قورت دادم و گفتم:"من دقيقا به چه درد اون ميخورم؟يه چيزايي در مورد ساب و اينا توي اونجا شنيدم ميشه بهم بگي؟و اين كه اوني كه منو خريده چجوريه؟"

اون بلند خنديدو گفت:"تو برده ي جنسي اوني،اون هركاري كه بخواد با بدنت ميكنه و تو مال اوني و حق مخالفت نداري،و همونطور كه گفتم مخالفتت ممكنه درد بيشتريو برات به همراه بياره،راستش اون آسيب جديي قرار نيس بهت بزنه،يجورايي مهربونه،اگه بتوني راضيش كني اون خونه جاي خوبي ميشه برات"

بدنم از ترس ميلرزيد و نميدونستم قراره چه اتفاقاي جديدي برام بيفته....

———
نظر بديد خوشال شم سريع تر اپ كنم😐🌹
اونام ك قبليارو دادن قربونشون بخدا❤️

He Is My Dad(Larry Stylinson)Where stories live. Discover now