"Feel The Love"

2.7K 176 56
                                    


ليام از در اومد تو،يه لبخند زد
-هى پسر چرا گريه ميكنى؟مگه بچه اى؟اون ديگه رفت.نبايد ازش بترسى.نگران منم نباش.اون هيچوقت نميفهمه بهش دروغ گفتم.حتى نميتونه بهم آسيب بزنه.

امد كنارم روى تخت دراز كشيدو بغلم كرد.تو بغلش اونقدر گريه كردم تا اروم شدم.وقتى اروم شدم گفت:"ميخوام يه كارى كنم كيف كنى"
بعد شروع كرد به گاز زدن لبام.خيلى حس خوبى بود وقتى كسى كه عاشقشى اين كارو باهات كنه.

بعد چند دقه گفت :"بلند شو لويى ميخوام لباساتو در بيارم"
بلند شدم كه خودم درشون بيارم ولى دستامو كنار زد.همه لباسامو دراورد به جز باكسرمو.
از پاهام گرفتو پرتم كرد رو تخت.يه مشروبو از تو كمد در اوردو ريخت رو شكممو سينه هام.شروع كرد به ليس زدنم.داشت قلقلكم ميومد ولى اهو ناله ميكردم.باكسرمو دراوردو ديكمو نگاه كرد بعد گفت:"ما كه هنوز كارى نكرديم،نيگاه كن"

بعد مشروبو كامل خالى كرد رو ديكم.شروع كرد به خوردن مشروب.با زبونش ديكمو ليس ميزد.همزمانم با دستش باسنمو ميماليد.كم كم داشتم ارضا ميشدم.با دستم بهش نشون دادم كه دارم ارضا ميشم،اونم بهم گفت مهم نيست.ابمو خالى كردم تو دهنش اونم همشو خورد.

آمد پشتم خوابيد.داشت با موهام ور ميرفت،با اون دستشم باسنمو ميماليد.بعدش انگشت كوچيكشو فشار داد تو و گفت:"لويى تو قبلا با كسى.....؟"
حرفشو قطع كردم:"نميخوام راجبش حرف بزنم"

از ور رفتن با موهام دست كشيد و حالا داشت به باسنم ضربه هاى وحشتناكى ميزد.قرمز شده بودن.دستش سنگين تر ددى بود.بعد چند دقه هر چهارتا انگشتشو فشار داد تو.

من چون دفعه اولم نبود زيادى درد نداشتم.بعد انگشتاشو دراورد و گفت"بيا بريم تو نشيمن"
باهم رفتيم.من هيچى لباس تنم نبود.اما ليام هنوز لباس داشت.لباساشو كامل دراورد.ديكش واقعا بزرگ بود.تقريبا دو برابر ددى بود.تو اون لحظه حس كردم بدبخت شدم.بايد چه درديو تحمل كنم.

بعد گفت:"ديكم انتظار لباى نرم تو رو ميكشه لويي"

مجبور شدم ديكشو مك بزنم.خيلى بزرگتر از چيزى بود كه فكرشو ميكردم.همش تو ذهنم به اين فكر ميكردم چجورى ديكش تو شلوارش جا ميشه
ديكشو گرفتم تو دستمو تا جايي كه تونستم كردمش تو دهنم.بعد يه ربع ليام گفت بيا رو پاهام بشين.از اين جا بود كه واقعا ترسم شروع شد.

ليام ترسمو حس كرد و گفت"ممكنه اولش يكم درد بگيره ولى بعدش اوكى ميشه"

رفتم رو پاهاش نشستم اونم بدون هيچ مقدمه اى ديكشو فرو كرد توم.واقعا درد داشتم.نالم رفت هوا.فقط دعا ميكردم همسايه ها نفهمن.وگرنه ابرمون ميرفت.ليام از پشت داشت كمرمو ليس ميزد منم با دستم ديكو نگه داشته بودم.اولش سرعتش كم بود ولى بعد چند دقيقه واقعا سرعتش بالا رفت.

يه درد شديدي تو پشتم حس كردم.به پشتم دست زدم ديدم پشتم خونى شده.دستمو به ليام نشون دادم اونم با سر نشون داد كه براى امشب كافيه.منو روى مبل خوابوند.بعد ديكشو گذاشت روى شكممو با دستاش ديكشو ميماليد.بعد يه لحظه تموم ابشو ريخت روى شكمم.بعد بلندم كرد و باهم رفتيم حموم.

دو تا حوله اماده كرد.ليام يه وان بزرگ داشت.دو نفرى توش جا ميشديم.اول من رفتم تو وان بعد ليام امد.داشتم خودمو با صابون ميشستم كه ليام اومد جلو و روم نشست و لباشو گذاشت رو لبام.چند دقيقه اى طول كشيد.بعدش خودش رفت بيرون و گفت"همونجا وايستا عزيزم من الان برات حولتو ميارم"

حولرو تنم كرد.بعد گفت"امشب عالى بود،بهت خوش گذشت؟"

چشمك زدمو گفتم:"هى بدك نبود"

بعد باهم رفتيم رو تختش،نميدونم چيشد ولى با همون حوله بغل ليام خوابم برد....

------
سلام😐
اميدوارم از اين قسمت خوشتون بياد😘😘
ممكنه نتونم قسمت بعدو تا اخر هفته آپ كنم😞😥😪
داريم اسباب كشى ميكنيم😭
رآى و نظر يادتون نره،اخر هفته ميام سنگ تموم بذاريد يكم اميد بگيرم😹😹✋
لاو يو آل،ف ف رو به دوستاتون معرفى كنين ديگه😻😻😻

He Is My Dad(Larry Stylinson)Where stories live. Discover now