"Punish"

4.5K 303 67
                                    

لیام که بازوی لوییو گرفته بود گفت:"منظورت چیه؟"

هری گفت:"فقط پسرمو تنها بذارو برو"

لیام گفت:"چی داری میگی،تو مدت زمان زیادیه که با پسرت نبودی،تو واقعا پدر بدی هستی"

هری یه مشت تو صورت لیام زدو گفت:"برو بیرون"

لیام رفت و هری واقعا عصبی بود،لویی گفت:"ددى متاسفم"

هری که داشت باسن لوییو نیشگون میگرفت گفت:"دیگه این کارو نکن وگر نه مثه امروز تنبیهت میکنم"

لویی گفت:"ددى لطفا"

هری گفت:"حتی امتحانشم نکن لویی،من امروز نظرمو عوض نمیکنم،يه کاری میکنم زاری کنی"

از دید لیام
من عاشق لوییس بودم و هستم.ولی پدرش ادم نرمالی نیست.من هیچ کاری نکردم.
پدرش جوری رفتار کرد که انگار دوست پسرشه
من فقط میخوام لوییس کنارم باشه
از دستش واقعا عصبانیم


-------
هری با صدایی خشن گفت:"لباساتو همین حالا دربیار"

لویی گفت:"باشه ددى"

هری نزدیک لویی امد و یه کمربند دستش بود،یه گوشه نشست و لوییم جلوش وایستاده بود.

لوییس پرسید:"میخوای منو با این کمربند بزنی؟

هری با کمربند به باسن لویی زد گفت:"اره لویی،میخوام از دديت تشکر کنی چون هنوز تورو نکشته"

لویی با گریه گفت:"درد میگیره بس کن ددى"

هری گفت:"من این کارو تا وقتی ادامه میدم که باسنت قرمز بشه"

لویی گفت:"نه خواهش میکنم تمومش کن"

هری گفت:"اگه با یکی دیگه بیرون بری قسم میخورم بیشتر از این تنبیهت کنم،فهمیدی؟"

لویی جواب داد:"بله ددى فهمیدم"

از زبون لویی
اون ضربه زدن به باسنمو ادامه داد،واقعا درد داشت،من فقط تلاش کردم صدامو قایم کنم،اون اصلا به فکرم نیست.
من احساس بدی داشتم ولی اون ادامه داد،من حتی دیگه نمیتونستم باسنمو حس کنم"

لویی گفت:"ددى باسنم قرمز شده و تو خیلی منو زدی،بس کن لطفا"
هری با خنده گفت:"باشه،من فردا تمومش میکنم،من میخوام برم یکم غذا بیارم،باید بهت بگم تکون نخور،ولی تو نمیتونی تکون بخوری."

از دید لویی
من واقعا درد زیادی رو تحمل می کردم،من واقعا عاشقشم،ولی اون عاشق من نیست.اون فقط میخواد با من حال کنه،ازش میترسم اون واقعا ظالمو بی رحمه،دلم میخواد فرار کنم ولى نمیتونم تکون بخورم،باید به لیام زنگ بزنم شاید بتونه کمکم کنه

He Is My Dad(Larry Stylinson)Where stories live. Discover now