"Nightmare"

1.6K 135 17
                                    

د.ا.ن لويى
"بخاطر مرگ مادرتون تسليت ميگم لوييس تاميلسون درست گفتم اسمتونو؟"
بازپرس اينو بلند گفت تقريبا دشات داد ميزد

بهش گفتم:"بله درسته و ممنون بخاطر همدرديتون،منو براى چى آوردين اينجا؟"

اون عينكشو دراورد
"خب راستش مربوط به يه پرونده قتله،متهم پرونده ادعا ميكنه كه شب قتل شما پيشش بودين و اون بيرون نرفته.درسته؟"

"بله خونه بود اما من خواب بودم ممكنه وقتى من خواب بودم بيرون رفته باشه"

"بله،ممكنه.شما باهاش چه نسبتى دارين؟"

از سوالش تعجب كردم،ينى هرى بهشون نگفته بود؟
"خب معلومه پدرمه"

بازپرس چشماش درشت شد
"شما چند سالتونه؟"

"شونزده"

بازپرس دستاشو زير چونش گذاشت
"خيلى عجيبه چطور يه مرد بيست دو ساله يه پسر شونزده ساله داره،خب خيلى اين مسعله عجيبه ينى شيش سالگي اون شما بدنيا اومدى،فكر كنم بايد به اينم رسيدگى كنم"

"اون بيست دو سالشه؟ينى چى؟نميشه نه اصلا نميشه شايد شما اشتباه شنيدين"
از جام بلند شدمو داد زدم

"خب اروم باشين من راجبش تحقيق ميكنم يچيزى اينجا ايراد داره،شما ليام پينو ميشناختين؟"

دلم ميخواست بخاطر حرفش بخندم
"خب معلومه كه ميشناختم اون دوست پسرم بود"

"قضيه داره جالب ميشه،هرى با اون مشكل داشت؟"

"اره مشكل داشت،دوست نداشت من باهاش بگردم"

"خب ممكنه بخاطرت اونو كشته باشه؟"

"نميدونم نميدونم،ميشه بس كنى،من امروز مامانمو از دست دادم هم بهترين دوستمو ولم كنين بذارم برم"
اشكام داشت از گونم پايين ميريخت

"خب درك ميكنم،خيلى سخته تو اين وضعيت باشى،الان ميتونى برى فقط وقتى رفتى خوب فكراتو بكن و بهمون بيشتر توضيح بده،ببين اين پرونده خيلى حياتيه و ما به كمكت احتياج داريم،ميفهمى كه؟"

سرمو تكون دادمو از جام بلند شدم

اون درو برام باز كرد و جلوى در كسيو كه نميخواستم ببينمو ديدم هرى اونجا روى صندلى نشسته بود،بع دستاش دستبند زده بودن،اون مظلومانه روى صندلى نشسته بود و موهاش بهم ريخته بود،تا منوديد از جاش بلند شد اومد طرفم

من دوييدمو ازش فرار ميكردم،به سختى با دستاى دسبند زدش تونست دستمو بگيره و نگهم داره
"لويى باور كن من نكشتمش قسم ميخورم بهم پشت نكن خواهش ميكنم"

برگشتمو تو چشاش نگاه كردم،چشام از درد خيس ميشدو اشكام پايين ميريخت،دستشو از دستم كشيدمو و از اونجا بيرون زدم،الان مسعله مهم اين بود كجا برم؟چيكار كنم؟

هيچ پولى نداشتم،خونه هم پلمپ شده بود،كليد خونه هرى هم نداشتم

تنهاى تنها بودم،فقط خودمو خودم تو اين دنياى كثيف و عذاب آور

كاش همه اينا فقط خواب بود يا بهتره بگم يه كابوس،يه كابوس زنجيره دار كه تا خفم نكنه دست بردار نيست

من ديگه تحمل اين همه دردو ندارم......

He Is My Dad(Larry Stylinson)Where stories live. Discover now