21

1.2K 128 13
                                    

Liam's POV

پشتشو آروم نوازش میکنم ، هنوز داره هق هق میکنه و این قلب منو به درد میاره.یه چیزایی زمزمه میکنم ، اون همیشه دوس داره بشنوه پس میتونه آرومش کنه.دوباره مطمئنش میکنم که من اینجام و قرار نیست هیج جایی برم.موهاشو آروم میکشم و نوازشش میدم.موهاش نرم و پرپشته ، مثه آخرین باری که دستمو لاش بردم.

+:"ازت متنفرم لیام ، ازت متنفرم که اینو از من مخفی کردی!"آروم به سینم مشت میزنه ، جوری که به هیچ وجه صدمه نمیزنه.دست کوچولوشو تو دست بزرگ خودم میگیرم ؟ آروم انگشتاشو ناز میکنم.

-:"من نمیخام تو نگران من باشی."

مثه کسی که آسیب دیده بهم نگاه میکنه ، چشمای درشتش با اشکاش خیس شده.میبوسمشون ، بعد بینی شو ، بعد آرومتر لباشو.

-:"من بهترینو واست میخام بیب." صادقانه بهش میگم.

حالت صورتش الان نرم تر شده.اون آدم فهمیده اییه.

-:"من فقط میخاستم که تو ازم متنفر بشی ، پس وقتی که برم-"

+:"تمومش کن." حرفمو با صدای آرومش قطع میکنه.

+:"تو قرار نیست هیجا بری و همیشه کنار من میمونی لیام.ما میتونیم باهم همه چیو حل کنیم."

با اطمینان صد درصد حرف میزنه.میتونم بگم که اون واقعن میخاد منو به یه شروع جدید تحریک کنه.من عاشقشم که انقد هوامو داره ، ولی فک کن چی میخاد بکنه اگه یه وقت من نباشم.

+:"ما میتونیم اینو بگذرونیم لیام.تو باهاش میجنگی." شونه هامو میگیره ، زل میزنه تو چشمام.

یجوری منو متقاعد میکنه که قرار نیست بمیرم ، یا اونجوری ترکش کنم.باعث میشه دوباره و بیشتر فکر کنم.اون منو برای خودش میخاد و منم راهیو که اون میره میخام.

دوتا دستاشو میگیرم ؟ نرم میبوسمشون.

-:"سعی میکنم ذهنمو راجبش تغییر بدم.ممنون عزیزم."

محکم بغلم میکنه و خودشو تو من جمع میکنه.

+:"منم خیلی ممنونم." زمزمه میکنه.

منم بغلش میکنم و دوباره موهاشو آروم میکشم ، خیلی دلم واسش تنگ شده بود و حقیقتا از خدا چندین بار تشکر میکنم که دوباره زین رو به من داد.اون جدن بهترین اتفاقیه که واسم افتاده.

مثه عروس بلندش میکنم و میزارمش رو کاناپه.من هنوز قدرتم و دارم با وجود اینکه در حد مرگ مریضم-خب ، فکر میکنم بودم.یکم بیشتر خودشو جمع میکنه ، واقعن وقتاییو که اینجوری بهم میچسبه دوست دارم.آروم خرخر میکنه ، سرشو به سینم میماله.حرکاتش مثل گربه میمونه و اون الان یه گربه ی گندس.

یکم سویشرتش رو بالا میزنم و به حالت دایره ایی شکمشو میمالم ، و این باعث میشه  بصورت قابل ستایشی بخنده.

+:"قلقلکم اومد." سرشو میاره بالا و با نگاه مظلومانه ایی که من عاشقشم بهم نگاه میکنه.

بهش نگاه میکنم و با عشق لبخند میزنم و خم میشم تا لبای نرمیو که دلم واسشون تنگ شده بود ببوسم.اونم منو میبوسه ، دستامون جوری توی هم گره خورده انگار دوتامونم نمیخاییم این لحظه تموم شه.

اون اول عقب میشه تا نفس بگیره ؟ خط فکشو آروم نوازش میکنم تا آروم شه.مثه اینکه خیلی از آخرین باری که بوسیدمش گذشته.

-:"من واقعن واسه اتفاقای اخیر و کاری که باهات کردم عذر میخام." معذرت خاهی میکنم و توضیح میدم. :" من نباید سعی میکردم از اون روش تورو مجبور کنم از زندگیم بری بیرون ، من باید میدونستم که این کار نمیکنه.من فقط به احساساتت لطمه زدم در صورتی که اصلا قصدم این نبود."

+:"من میبخشمت ، تو منو به مرز جنون کشوندی ولی من میدونستم یه چیزی بود که پنهانش میکردی.واسم جالب بود که بدونم چیه." بهم لبخند میزنه ، ازونایی که هرچقد بهش نگاه کنم چشمام خسته نمیشه.

+:"ولی یه چیزی هست که هیچوقت فراموشش نمیکنم." ادامه میده.

-:"چی؟"مصمم میپرسم.

+:"واسه اینکه به آقای استایلز اجازه دادی با من 'اون' کارو بکنه و منو حامله کنه ! اون دیوونگی بود لیام.من هیچوقت قبولش نمیکنم.." قیافه ی آسیب دیده ایی به خودش میگیره. لبامو میزارم رو گونشو میبوسمش.

+:"اوه بیبی ، من واسه اون متاسفم." صورتشو با دستام قاب میگیرم ، با لپاش بازی میکنم.

نخودی میخنده و دستاشو میندازه دور گردنم.

+:"آووو ، خوبه . من گذروندمش."

لبخند میزنمو بینی شو میبوسم و یکم فشارش میدم.من عاشق این خنده هاییم که از لبای ترک ورداشتش در میاد.

انقد قلقلکش میدم تا دوتامون میوفتیم روی زمین ، محکم همدیگرو بغل میکنیم و اونجاست که من احساس امنیت میکنم.حس میکنم باری از دوشم ورداشته شده ، این حس خوشحالی فوق العادس!

_______________________________________

-//Kim

Why'd you only call me when you're high?! [Ziam]Where stories live. Discover now