سریع از ماشین پیاده میشم و میرم تو خونه.میدونم طبقه بالا تو اتاقمون و میتونم صدای گریشو بشنوم.وقتی به اتاق رسیدم قلبم ریخت . زین هنوز توی همون حالتی بود که من ولش کردم.تو بغلم گرفتمشو محکم بغلش کردم.گریش بیشتر شد ، سعی کرد خودشو از تو بغل من بیرون بیاره.-:"بیب من متاسفم."
به خودم میچسبونمش و موهاشو نوازش میکنم.ولی اون به گریه کردن ادامه میده و منو پس میزنه.به مشت زدنش توجه نمیکنم من فقط میخوام بهش بگم که متاسفم.و قلبم صدمه میبینه وقتی میبینم بیبیِ من نمیخواد تو بغل من باشه و میخواد ازم فرار کنه.
-:"زین من نمیخواستم بهت صدمه بزنم."
+:"ولی تو زدی لیام!تو بهم صدمه زدی!"
سرم داد میزنه و گریش شدیدتر میشه.حالا من حس میکنم واقعا اشتباه کردم.این تقصیر من بود.من انداختمش تو آتیش در صورتی که باید نجاتش میدادم.
بهش نگاه میکنم ، دردو از تو صورتش میشه فهمید.بیشتر به خودم فشارش میدم ، بدون اینکه نگران لگد زدنش باشم.حس میکنم دیگه ماله من نیست.کسی که اینجوری بهش رنج داد من بودم.من واقعا نمیفهمم . من از کنترل خارج شده بودم.من واقعا نمیخواستم باهاش اونکارو بکنم.
+:" تو منو هرزه صدا کردی"
میدونم باید بیشتر حواسم باشه.زین راحت تر با کلمات اذیت میشه تا حرکات. و من با هردوتاش اذیتش کردم.روحی و جسمی.من واقعا درمونده شدم.من به همسرم خیلی بد آسیب زدم.
-:" من منظورم این نبود ، لطفا."
سرشو تکون میده ، دستشو میزاره رو سینه من و سعی میکنه منو عقب بزنه.ولی بجاش من دوتا دستاشو گرفتم و بوسیدمشون.
-:" راست میگم زین . من واقعا منظورم این نبود."
+:"پس چرا اینکارو کردی؟"دستشو از دستم میکشه بیرون.
آه میکشم :" اون خودم نبودم...زین اون خودم نبودم تو باید به من اعتماد کنی."
اشکاش دوباره میاد :" چجوری فراموشش کنم؟در حقیقت اون تو بودی لیام!"
-:"من نبودم!" (نظر مترجم: آره اون من بودم 😐🙌) سرش داد میزنم و این باعث میشه به خودش بپیچه.اضطراب و به من انتقال میده.میدونم کار اشتباهی کردم ، دوباره!
-:"زین..."
نمیتونم جلوی اشکامو بگیرم.من نباید جلوش گریه کنم.نمیتونم این همه ضعف و تحمل کنم.من همیشه تنها کسی بودم که مراقبش بوده.ولی الان بنظر میاد همه چی عوض شده.من شدم تنها کسی که همش بهش صدمه میزنه.
-:"زین ، بیبی ، من متاسفم!"صدام میلرزه.
اشکامو با شستم پاک میکنم.پیشونیمو ماساژ میدم.من باید ذهنمو پاک کنم وقتی کنارشم ، پس دیگه بهش صدمه نمیزنم.
YOU ARE READING
Why'd you only call me when you're high?! [Ziam]
Fanfictionزین و لیام ، زوجِ جوون، با کلی مشکل و دردسر تو رابطشون... از زمانی که لیام اخراج شد ، همیشه به طرز وحشیانه و وحشتناکی مست به خونه می اومد... بنظرتون زین صبر میکنه تا دوباره رابطشون جون بگیره؟یا کلافه و خسته میشه از این لیام همیشه مست و وحشتناک و می...