19

1.1K 138 61
                                    

هری پول و میده دستم ، با خوشحالی قبولش میکنم و میشمرمشون.

+:"به این میگن معامله."

لبخند میزنم :" صبر کن تا بطور رسمی طلاق بگیریم."

+:"به مراسم عروسیِ آیندم با زین دعوتت میکنم.تو آرزوت اینه که اونو خوشحال ببینی."

کتشو درست میکنه ، و موهای خرماییِ فرشو با کلاه خاکستریی میپوشونه.

درواقع من هیچوقت نخاستم اینکارو با تنها شوهر عزیزم بکنم.ولی چاره دیگه ایی نداشتم.هری هروقت هر چیزی رو که نیاز داشته بدست آورده.اون یه مرد فوق العاده و پولداره.اگه زین با اون باشه خوشحالتر میشه چون من هیچی ندارم.

روزی که بهش گفتم هری منو بیرون کرد ، در واقع راست نبود.در حقیقت ، من یه تومور درجه دو دارم.دکتر تشخیصش داد پس بعدش من از هری پرسیدم که میتونم کار رو ترک کنم و اون این شرط و گذاشت که با زین ازدواج کنه.و من مدت زیادی راجب بهش فکر کردم و در آخر گفتم باشه.

و البته اون بهم قول داد که اگه بتونه زین و داشته باشه ، پول درمان منو بده پس من میتونم واسه مدتی زندگی کنم.و وقتی سرطانم هنوز اوج نگرفته ، وقت دارم که یه دراما بین خودم و زین درست کنم.مجبورم باهاش بدجنس باشم.مجبورم که یکاری کنم امیدشو برای با من بودن از دست بده.پس وقتی که روزش رسید ، من کاملا ترکش کردم ، اون از من متنفر شد و دیگه بهم نگاهم نکرد.با این وجود دیگه ناراحت نمیمونه.

و البته من تک تک کلماتی که راجب این تومور سرچ کردم به خاطرم سپردم.

"درجه اول : بافت خوش خیم.سلول ها خیلی نزدیک به همن و آروم رشد میکنند.

درجه دوم : بافت بدخیم.نسبت به سلول های نرمال کمتر بنظر میرسن ولی کاری رو انجام میدن که درجه تومورِ من تو این حده.

درجه سوم : بافت وخیمی که سلول ها با سلول های نرمال تفاوتای زیادی دارن.سلول های غیر عادی رشد سریعی دارن و اثر جداگانه غیرعادی دارن.(آناپلاستیک)

درجه چهارم : بافت وخیمی که سلول های غیر عادی بیشتر به چشم میان و میل دارن به رشد سریع.

اولین تومور مغزی ناشی از انواع بافت مغزیِ.بطوریکه شخصی با مورد های ریسکی ، مثل داشتن شغل توی پالایشگاه روغن ، کنترل کردن دستگاه سوخت گیری یا مواد شیمیایی مثل بنزین ، داروساز ها یا کارکنان کارخونه ی پلاستیک ، بیشترین میزان تومورهای مغزی رو نسبت به بقیه مردم دارن.

توی بعضی از خانواده ها چند نفر از اعضا تومور مغزی دارن ولی انتقال موروثی که باعث تومور بشه هنوز ثابت نشده.بقیه کارهای ریسکی مثل کشیدن سیگار ، امواج رادیویی و ویروس عفونی اچ آی وی پیشنهاد شده ولی هنوز به اثبات نرسیده.

هیچ دلیل مشخصی واسه ی عامل سرایت دهنده ی این بیماری نیست ، چه ضربه به سر ، یا چه استفاده از تلفن همراه."

من فکر میکنم که ماله من ژنتیکیِ چون پدربزرگم چیزی مثل من داشت.اون بخاطر تومور درجه چهارم مرد وقتی که من هشت سالم بود.و من هیچوقت نمیدونستم که چند سال بعد این اتفاق قراره واسه من بیوفته.

خب ، چیزایی هست که میتونه منو از مرگ نجات بده.مثل درمان دارویی ولی من نمیخام زین بچه هایی داشته باشه که این بیماری لعنتی تو بدنشونه.

من میخام زین خوشحال باشه ، این تمام مشکله منه.

یادم میاد اولین باری که علائم سرطان و فهمیدم جایی بود که به سختی راه میرفتم و مریض بودم.بعضی وقتا احساس ضعف میکنم و سردرد میگیرم.اونا نشونه های نزدیک تومور مغزیِ.

بعدش شروع کردم به بالا آوردن ، تاری دید ، تغییر گنجایش روحی ، خاطرات بد ، حرف ، شخصیت ، و در آخر خیال و توهم.

هری و دکتر بهم کمک کردن.من و اون واقعا توی رابطه ی دوستانه ی خوبیم.تمام این مدت ، من دروغ میگفتم.من هیچوقت اونقدر ازش بدم نمیومد.اینا همش واسه زین بود.میدونم بهش صدمه زدم ، ولی در آخر من آیندشو امن نگه داشتم.اون زندگیش بدون من خیلی بهتره ، کنار همسرش.

زین خوشحال تر میشه ، وقتی با هری باشه زندگیش بهتر میشه.و من بهش اعتماد دارم که از عشق زندگیم محافظت میکنه ، که من نتونستم هیچوقت تا اونروزی که بودم انجامش بدم!!

_______________________________________

شاید الان تو حال خودتون باشید ولی بگم که واقعن این تیکه ترجمش سخت بود اگه اشکالی چیزی داشت بیایید بگید ادیت کنم...
و اینکه گفتم لیام و فش ندید!!
حالا به حرفم گوش کنید هریم فش ندید-.-

داستان جدید یه تیکه کوچولو و خفنشو آپ کردم حتمن حتمن سر بزنید♡

-//Kim

Why'd you only call me when you're high?! [Ziam]Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ