20

1.2K 130 25
                                    


Harry's POV

سس گوجه ایی که گوشه لبش بود و پاک میکنم.اون حتی به چشمامم نگاه نکرد.چشماش رو غذاش قفلِ ، حتی وقتی لب پایینشو با شصتم پاک کردم سرخ نشد.

-:"زین،"

بالاخره سرشو میاره بالا و بهم نگاه میکنه ، ولی قیافش ناراحته.انقدری که از طرز نگاهش میشه فهمید.

من به یه قرار شام بردمش ، و خودمم خیلی سورپرایز شدم وقتی به دعوتم جواب مثبت داد.فکر میکنم هنوز از دستم عصابش خورده و نمیخاد قیافمو ببینه.

و آره من اینکارو میکنم بخاطر لیام.اون بهم گفت که اگه بتونم زین و به یه قرار ببرم اون خوشحال میشه.من نمیتونم بگم نه چون اول که لیام یکی از بهترین دوستای منه و بعد اینکه من زین و دوست دارم.من خوشحال میشم که شانس خوشحال کردنشو داشته باشم چون میخام خندشو ببینم.

-:"چیزی حواستو پرت کرده؟" خیلی نرم ازش میپرسم.

سرشو تکون میده :" نه آقای استایلز."

-:"هری." تصحیحش میکنم.

شام خیلی سرد و بی روح گذشت.بدون حتی یه گفتگوی ساده.واقعن دلم میخاد که یه جک بگم ، یه چیز بامزه.(!) ولی دیدن صورت خالی از احساسش باعث میشه یک کلمه ام از دهنم در نیاد.و وقتی یه اهنگ رمانتیک پلی میشه ، دلم میخاد پاشم بلندش کنم و بریم برقصیم ، ولی یک باره دیگه ، نمیتونم.

بالاخره به خودم جرات میدم که تکون بخورم.دستمو رو دست کوچولوش میزارم ، انگشتاشو آروم نوازش میکنم.

-:"میدونم که بخاطر لیامِ."شروع میکنم

یبار دیگه سرشو بالا میاره و بهم نگاه میکنه ، اندفه صورتش شکست و ضربه رو نشون میده.اون حتی با شنیدن اسمشم آسیب میبینه.

و من نمیدونم که این چه حسی داره.

صادقانه بگم من خوشحال میشم اونو با لیام ببینم ، من همیشه میخام اون دو نفر باهم یه خانواده ی فوق العادرو بسازن.ولی من اونروزی که لیام واسم همه چیو تعریف کرد و گفت اگه راضیم جاشو واسه زین بگیرم ، خیلی شوکه شدم.

من هم خوشحالم و هم احساس تاسف دارم واسه لیام.خوشحالم چون تا الان کاراش خوب پیشرفته این به این معنیِ که اون آخرین بارم موفق بوده.ولی من واقعن نمیخام زین از لیام ناراحت باشه و حس خیانت کنه.اگه میشد حقیقت و به زین بگم خوب میشد ولی اگه اینکارو بکنم لیام خیلی عصبانی میشه.

+:"لطفا دوباره اسمشو نیار." تقاضا میکنه.

داره بدتر میشه.احساس گناهکار بودن میکنم و اگه جای لیام بودم ، وقتی بفهمم تنها کسی که عاشقشم نمیخاد حتی اسممو بشنوه خیلی میشکستم.ولی من باید باهاش بمونم چون این آخرین خاسته ی لیامه.

-:"باشه معذرت میخام."

تصمیم میگیریم که شام رو تموم کنیم و باهم صورتحسابو پرداخت کنیم ، پولشو باهم تقسیم میکنیم چون اون دوست نداشت که من تنهایی اینکارو بکنم.بهش گفتم که این شامی بود که من میخاستم بدم ولی اون واقعا لجبازه.

Why'd you only call me when you're high?! [Ziam]Where stories live. Discover now