11

1.2K 137 10
                                    


من نمیتونم تمومش کنم.

نمیتونم جوینت کشیدنو تموم کنم.نفسمو حبس میکنم.سرم شروع میکنه به داغ شدن.رنگا دور سرم میچرخه.اگه بتونم فقط خودمو ازین اعتیاد لعنتی بیرون بکشم ، همه چی به حالت عادی برمیگرده.ترسیدم که زین دیوونه بشه و ترکم کنه ، ولی من به کمک نیاز دارم.

دستایی و دور خودم حس میکنم ، بوسه های خیسی که روی گردنم میزارن. سعی میکنم دورشون کنم و غرغر میکنم

-:" من واسه سکس اینجا نیومدم."

و من منظورم واقعا همینه.من زینو دارم ، شوهر خوشگلم.اون فرشته منه ، معنی حقیقی فوق العاده. چرا باید بخوام خودمُ تو بقیه بُکنم؟زین واسه من کافیه ، حتی بیشترِ.بعلاوه من دوست ندارم بهش خیانت کنم.ولی میدونم من دیوونم که انقد بهش دروغ میگم.

+:" بیا مَستر ، تو باید مارو امتحان کنی."این فاحشه ها.

به عقب هولشون میدم ، نه خیلی خشن ولی اونقدری بود که بتونم بگم انجامش دادم.موادمو سریع از این سوراخ جهنمی بیرون میارم.

همین که به ماشین میرسم کشیدنِ این لعنتی رو شروع میکنم .گوشیمو از جیب شلوارم در میارم.پسووردشو میزنم.180612.تاریخ جشن عروسیمون.مسیجامو باز میکنم.نوزده تا مسیج جدید. بیست و سه میس کال.دونه دونه بازشون میکنم ، همشون از زینی.

' لیام کجایی؟ '

' لیام؟ '

' دیروقته لیام '

' لیام لطفا جواب بده '

' بهم تکست بده '

' لیام '

' لطفا برگرد خونه '

من واقعا احساس درموندگی میکنم.و همیشه همین خواهد بود.میدونم باید با ماشین ، همین الان ، برم خونه ولی نمیتونم برگردم. من تا الان بهش قول دادم که دیگه این لعنتیو نکشم.ولی زدم زیرش.

یه جوینت دیگه روشن میکنم و میکشم تا بیناییم شروع میکنه به تار شدن.سرمو رو فرمون میزارم.فکر میکنم به قبل که من و زین ما بودیم.وقتی که هیچ دروغی بینمون نبود.

Zayn's POV

قدم میزنم و دستامو جلو سینم گذاشتم.(همون حالت دست به سینه.)به زنگ زدن به لیام ادامه میدم.قلبم انقد تند میزنه که سینم درد گرفته.یهو آقای استایلز تو ذهنم ظاهر میشه.شاید ، فقط شاید اون بدونه لیام کجاست.پس تصمیم میگیرم بهش زنگ بزنم.

+:" زین؟"

نفس عمیقی میکشم :" آقای استایلز،"

+:" فکر میکردم بهت گفتم هری صدام کنی؟"حرفمو قطع کرد.

-:" اوه آره ، هری."

+:" خب چی شده؟"

لبامو خیس میکنم ، مطمعن نیستم که میخوام وقعا ازش بپرسم یا نه ولی من فقط میخوام بدونم اون کجاست

-:" لیام رفته." یه نفس عمیق میکشم :" ش...شما میدونید اون میتونه کجا باشه؟"

+:" آووو.."

-:" لطفا بهم بگید.من واقعا نگرانشم."

+:" خب من نمیدونم اون کجاست ، قسم میخورم."

هق هقم شروع میشه ، ولی اشکامو کنار میزنم.من نمیخوام ضعیف باشم یا حتی ضعیف بنظر بیام.

+:" زین.."

نفس عمیقی میکشم قبل اینکه حرف بزنم :" ممنون آقای ، آم هری. ببخشید مزاحم شدم."

+:"نه ، اصلا"

سرمو تکون میدم و بعد تلفنو قطع میکنم.نمیدونم چی باید بگم.نمیتونستم تو حرف زدن بیشتر ازین قوی باشم.میخوام فقط گریه کنم.من ناراحتم.چرا لیام بعد اون همه قول دوباره باهام اینکارو کرد؟میتونه بفهمه چه حسی دارم؟

دو هفته از آخرین باری که بهم قول داد میگذره.خداروشکر من حامله نشدم بخاطر کار اونروزش.من واقعا ممنون خدام که بهم اجازه داد نفس بکشم ، چون من واقعا نمیدونم چی میشد اگه من حامله میشدم.من هنوز تو ضربه روحی بدیم ولی همزمان نمیخوام یه بچرو بکشم و من هیچوقت هیچوقت یه بچرو نمیکشم ، یا هرکی.

دوباره شروع میکنم به لیام فکر کردن.دارم از این همه بدبختی خسته میشم.ولی باید تحملش کنم.و خب شاید ، اگه من اینجوری مقاومت کنم و همینجوری بمونم ، لیام ببینه چقد میخوامش و به اون حالت قبلیش برگرده.ولی نمیدونم.نمیدونم لیام هنوز بهم اهمیت میده یا نه.من دوسش دارم.من خیلی دوسش دارم و نمیتونم هیچوقت اجازه بدم ترکم کنه.

اون فقط نا امیده.شاید نیاز داره که یکم آزاد باشه ، واسه زنده بودن اون یکی لیام . لیامِ دیگه نئشه میشه و مستی چیزیِ که اون واسش زندس.من هیچوقت نمیزارم اون تنهام بزاره.میدونم هر جا بره و هر کار بکنه دوباره برمیگرده .زود یا دیر.من الان فقط باید صبور باشم و مطمئن بشم که اون خوب باشه و پلیس نگیرتش و هر اتفاقی که ممکنه وقتی که به مواد یا الکل اعتیاد داری بیوفته.

پس به خودم اجازه میدم یکم آروم شم.کتمو از جا لباسی ور میدارم و به خودم جرات میدم که برم بیرون قدم بزنم یا یه قهوه بگیرم.ولی وقتی در و باز میکنم ، آقای استایلز دقیقا جلوی من واستاده!

______________________________________

اوکی قبول دارم کمه ولی اگه میخوایید زود زود آپ کنم به همین قانع باشید!!^^

و راستی آهنگ اون کله فرفری فوق العاده تر ازین نمیتونست باشه!!*-*هاها

-//Kim

Why'd you only call me when you're high?! [Ziam]Where stories live. Discover now