"نایل امروز زود میریم میخوایم بریم خوش گذرونی"
یهو جلوی میز نایل ظاهر شد
"من که نمیتونم همینجوری واسه خودم زودتر از سرکار برم که"
نایل غرغر کرد و سرشو کرد تو مانیتور کامپیوترش
"تو اجازت دسته منه یه ساعت دیگه میریم بیرون"
"تنهایی؟"
"نه هری برگشته لندن با هری و لیام میریم...فعلا"
میخواست بره سمت طرف خودش که نایل نذاشت
"تا من نپرسم تو هم هیچی نمیگی نه؟"
با یه اخم ریز بین ابروهاش گفت و عصبی خودکارشو تکون میداد که لویی با قیافه ی از همه جا بی خبر برگشت سمتش
"چیو؟؟!!"
"قضیه ی تو و هری !"
بیشتر اخم کرد و چشم غره رفت، خب اون مثلا نزدیک ترین دوستشه و انتظار داره لویی همه چیزو بهش بگه و وقتی میبینه واسه خودش نمیذاره عصبی میشه
"اوه چیزی نیست فقط دوستیم"
لباشو فرستاد تو دهنشو لبخند مسخره ای زد
"داری گه میخوری ! تو واسه یه دوست اینجوری هیجان زده نمیشی یا وقتی نیست کسل نمیشی یا وقتی باهاش حرف میزنی لپات گل نمیندازه و مثل احمقا نمیخندی یا وقت...."
"خیلی خب خیلی خب باشه ولی طولانیه بعدا توضیح میدم"
نایلو متوقف کرد و داشت دوباره برمیگشت که بره که نایل از صندلی خودش بلند و خودش رو میز نشست
"بیا بشین توضیح بده من وقت دارم"
دستاشو رو سینه اش قفل کرد و با سرش به صندلی اشاره کرد و طلبکارانه منتظر لویی شد
لویی چشماشو چرخوند و آه کشید و روی صندلی نشست"آم...ببین...ما دوستیم ولی نه دوست معمولی ولی دوست پسر همم نیستیم فقط دوتا دوستیم که یه کارای اضافی هم باهم میکنیم"
شمرده شمرده توضیح داد و سعی کرد که قابل فهم باشه و از نگاه سوالی و طلبکارانه ی نایل به همراه اخم عصبیش فهمید باید واضح بگه و نپیچونه
"خبمادوستبامنفعتیمیهلیسی"
سریع گفت و به پاهای نایل که روی زمین بود خیره شد
"هاااه؟! نفهمیدم چی گفتی!!"
نفس عمیقی کشید و به نایل نگاه کرد
میدونست الان قراره کلی غرغر کنه و دروغ چرا یکم استرس گرفته و حالا داشت میفهمید هری چی کشیده تا این قضیه رو برای لیام توضیح بده"دوست با منفعتیم"
"چچچییییی؟تو با..."
صداشو که در حال داد زدن بود اورد پایین
![](https://img.wattpad.com/cover/102116567-288-k617462.jpg)
YOU ARE READING
friends with benefits (L.S)
Fanfictionلویی فکر می کرد این تنها راهیه که میتونه هری رو پیش خودش نگهداره ...