2

7.7K 1K 401
                                    

موبایلشو تو دستش جابه‌جا میکرد و به ساعت نگاه میکرد
درسته لویی استرس داشت !
اگه بازم قبول نکنه چی ؟
اگه اولین برنامه اش با من نباشه چی ؟
اگه اصلا بگه لابد نمیخوام هیچوقت بیام تو برنامتون چی ؟
اینا چیزایی بود که همش تو ذهن لویی تکرار میشد و از وقتی اومده بود خونه شروع کرده بود به ساختن مکالمه های ذهنی و دنبال بهترین جمله ها میگشت تا بتونه هری استایلز رو راضی کنه

عقربه هاس ساعت ۷ رو نشون میداد و لویی بالاخره تصمیم گرفت زنگ بزنه

اگه سرکار با بیرون باشه چی؟اگه وقت استراحتش باشه چی؟

اه بس کن لویی !

زیر لب به همه چیز لعنت فرستاد و تماس رو برقرار کرد

یه بوق...

الان جواب میده لویی

دو بوق‌...

شایدم جواب نده !

سه بوق

لویی قسم خورد اگه بوق بعدی رو جواب نده قطع کنه و دیگه هم زنگ نزنه و بره پیش سایمون از کارش استعفا بده و بعدش بیکار میشه و ممکنه افسردگی بگیره و...

"بله؟"

با شنیدن صدای بم و عمیق هری لویی دست از فکر کردن برداشت و نفسشو از روی آسودگی بیرون داد

"آم سلام آقای استایلز لویی هستم تاملینسون از برنامه ی..."

"اوه بله در جریان هستم لیام درمورد شما امروز بهم گفت"

خب حالا که خودش میدونه الان لویی باید چی بگه ! فقط هری باید بگه میاد یا نه ؟!

"راستش میخواستم دعوتتون کنم به برنامه و اگه شما به عنوان اولین برنامه ی تبلیغاتیتون مارو انتخاب کنید واقعا پشیمون نمیشید"

هری خیلی کوتاه جواب داد

"باشه باهاتون تماس میگیرم"

و قطع کرد !

لویی چند لحظه گوشی قطع شده رو دم گوشش نگهداشت و اخماش رفت توهم. بی ادب !
به صفحه ی سیاه تلوزیون خاموش روبه روش نگاه کرد
ینی الان فقط باید منتظر تماس اقا باشه؟
دوباره داشت همه ی احتمالات مسخره تو ذهنش رژه میرفت که یهو از جاش بلند شد و با سیگار و موبایلش رفت توی تراس بزرگ خونه اش و روی صندلی راحتی نشست و پاهاشو دراز کرد و سیگارشو روشن کرد و همینجور که به منظره ی سرسبز باغ خونش نگاه میکرد و از هوای بهاری لذت میبرد البته یکم سرد بود ، لندن همیشه سرده !

خب اره لویی کم آدمی نیست مجری و کارگردان یه شو تلوزیونی خیلی محبوبه و خانواده اش هم از اول تقریبا ثروتمند بودن ولی وقتی لویی وارد اینکار شد لویی تونست برای مادرش یه خونه ی بزرگتر بگیره و خواهراش رو ساپورت کنه و با ناپدریش یه شرکت بزنه
اون هرکاری واسه خانواده اش میکنه و حالا که داره بهش فکر میکنه دلش واسشون تنگ شده.

friends with benefits (L.S)Where stories live. Discover now