1

13K 1.2K 213
                                    

از خستگی سرش رو روی میزش گذاشته بود چشماش رو بسته بود که متوجه ی باز و بسته شدن در و ورود یه نفر شد
اهمیتی نداد و داشت تمرکز میکرد که استراحت کنه که صدای گذاشتن چندتا کاغذ رو روی میزش شنید
سرش رو آورد بالا و با چشمای نیمه باز به پسری که اومده بود تو دفترش نگاه کرد

"چی شده نایل؟"
"آمارا و نظر سنجیا رو خوندی؟"

ناله ای کرد و دوباره سرش رو گذاشت رو میز و دستاش رو بین پیشونیش و میز قرار داد
نایل با استرس و کمی عصبانیت ادامه داد

"لویی بیننده های شبکه ثابت که نمونده هیچ داره کمترم میشه ! میگن مثل قبل برنامه هیجان نداره یا چه میدونم آدمای تکراری میارین و از این حرفا . سایمون از دستت شاکیه ! مثلا تو مجری و کارگردان کوفتیه این برنامه هستی یه کاری بکن"

لویی همه ی اینارو میدونست و واقعا داشت روش فکر میکرد و فشار روش زیاد شده بود
همونجور که سرش رو میز بود آه کشید و زمزمه وار ادامه داد

"سایمون شاکیه مثلا میخواد چیکار کنه؟نمیتونه برنامه ی منو ببنده که فوقش مثل همین چند روز اخیر انقدر کار بهم بده که انگار من تنها کارمند این شبکه ام و .... دارم به این فکر میکنم که کیو دعوت کنیم به برنامه"

نایل خودشو روی مبل وسط اتاق ولو کرد و با ناامیدی گفت

"خب کی آخه؟"

"آممم میدونی باید یکی باشه که طرفدار خیلی زیاد داشته باشه"

و همونجور که سرش رو میز بود یه دستش رو آورد بالا و به معنای شمردن عدد یک رو نشون داد

"و فیلم یا آهنگ جدید داده باشه و احتیاج به تبلیغ داشته باشه"

دو

"ترجیحا ما اولین برنامه ای باشیم که اون واسه تبلیغ میره"

کم کم سرش رو اورد بالا و انگار که چیزی یادش اومده و داره با خودش تکرار میکنه ادامه داد
سه

"از اینا باشه که هر برنامه ای نمیرن"

چهار

"مذکر"

به صندلیش لم داد و نایل با چشمای ریز شده نگاش کرد انگار اونم داشت کم کم میفهمید منظور لویی کیه

پنج

"یه سوپر استار جوان"

"پوووف لویی خودت میدونی که اون نمیاد"

لویی دستاشو رو سینه اش گره زد

"چرا نیاد؟؟"

"چون اگه قرار بود بیاد دفعه های قبل که دعوتش کردی میومد"

"خب ایندفعه باید بیاد چون بهش احتیاج داریم"

نایل سرشو به نشانه ی افسوس تکون داد

"اره بازم زنگ بزن به مدیر برنامه اش بازم ایگنورت کنه"

"نه ایندفعه باید با خودش حرف بزنم نایل"

لویی از جاش بلند شد و همونجور که گوشیش و سیگارش و چندتا کاغذ دیگه رو از رو میزش برمیداشت و میرفت بیرون ادامه داد

"من هرجور شده میارمش تو این برنامه ی کوفتی و باهاش مصاحبه میکنم چون بهش احتیاج دارم"

از اتاقش رفت بیرون همینطور که بین راه به چندتا از همکاراش سلام میکرد به آسانسور رسید
بازتاب صورت خودشو نگاه میکرد به چشمای خودش زل زده بود
اون بهش احتیاج داشت برنامه بهش احتیاج داشت شبکه بهش احتیاج داشت پس حتما و هرجوری شده باید راضیش میکرد
از طرفی اون واقعا نمیدونه که چرا تا الان راضی نشده به برنامه ی لویی بیاد
برنامه ای که خیلیا طرفدارشن و لویی اگه کسیو بخواد طرف سریع قبول میکنه و میاد
پس اینجا علاوه بر برنامه و شبکه پای غرور لویی هم وسطه

"تسلیم نشو تومو"

زیر لب زمزمه کرد و وقتی آسانسور به طبقه اول رسید به سمت کافه تریا رفت و یه قهوه سفارش داد
پشت میز تک نفره ای نشست و گوشیش رو دستش گرفت و دنبال شماره ی مورد نظرش گشت
دستاش میلرزید یکم استرس گرفته بود ولی بالاخره شماره رو گرفت و تماس برقرار شد و بعد دوتا بوق مرد پشت گوشی جواب داد

"بله؟"
"سلام آقای پین تاملینسون هستم لویی میشناسید حتما"
"اوه بله بازم شما مگه میشه نشناخت!"

اره خب لویی پنج بار امسال بهش زنگ زد واسه دعوت کردن به برنامه ولی اون پسره ی مغرور قبول نکرد
لویی تک خنده ای کرد

"هاها بله فکر کنم بدونید چرا بهتون زنگ زدم"

"تو این چند روز اخیر همه زنگ میزنن به خاطر مصاحبه با هری مطمئن باشین بهش میگم ولی اون خودش باید تصمیم بگیره"

"راستش میخواستم ایندفعه خودم مستقیما باهاشون حرف بزنم اگه امکانش هست"

لویی ایندفعه کنار نمیکشه اون باید اینکارو انجام بده
لیام پین مدیر برنامه های هری چند ثانیه سکوت کرد

"آمم باشه پس من شماره اش رو بهتون میدم چون پیشش نیستم درحال حاضر فقط بازم میگم اون خودش باید تصمیم بگیره"

قهوه ای که گارسون روی میزش گذاشته بود رو سرکشید

"واقعا ممنونم اقای پین"

"شماره اش رو میفرستم براتون فعلا"

"فعلا"

تماس قطع شد و لویی با لبخندی که رو لبش داشت قهوه اش رو تموم کرد
اون حس میکنه یه قدم به پیروزی نزدیک شده
و اگه بتونه هری استایلز رو به برنامه اش بیاره و اگه هری اولین برنامه ای که میره برنامه لویی باشه این کلی سر و صدا میکنه و البته که به نفع خود هری هم هست برنامه ی تومو چیزیه که خیلیا دوست دارن توش حضور پیدا کنن ولی خب لویی همیشه سعی میکنه ادمای خیلی خاص و مهمی رو بیاره تو برنامه اش و شاید به خاطر همین سختگیریش تو انتخاب مهمان باشه که برنامه داره افت میکنه

صفحه ی گوشی لویی روشن و خاموش شد و فهمید مدیر برنامه ی هری شماره اش رو فرستاده

به ساعت نگاه کرد و ۳ رو نشون میداد
ترجیح داد بره خونه و استراحت کنه و امشب بهش زنگ بزنه
هرجوری شده اون باید بتونه

friends with benefits (L.S)Where stories live. Discover now