16.ون

1.2K 175 50
                                    

لوگ- حالا حالش چطوره ؟
لو-اصلا خوب نیس دیروز تمام مدت زیر دستگاه بود میخواستم ببرمش دکتر ولی نذاشت گفت حالش خوب میشه .

لویی کلافه جواب لوگان رو  داد و سکوت کرد
نای- ینی اون الان تو خونه تنهاست؟
نایل با تعجب پرسید و لویی پوکرفیس نگاهش کرد لو-معلومه که نه احمق همسایمون پیششه البته پسرش ...
.
.
.
لو-گایز؟
لویی وقتی وارد خونه شد داد زد و تو صدم ثانیه پسر  همسایه جلوش ظاهر شد
-سلام لو حالت چطوره ؟
لو-اوه سلام اشتون ممنون تو خوبی؟ببخشید که امروز برات دردسر شدیم
لویی همینطور که کفشاشو در میاورد به سمت اشتون رفت و گفت اونا باهم دست دادن و اش با لبخند با نمکی جواب داد
اش- خوبم و اینکه این حرفا چیه زین پسر خیلی باحالیه دوسش دارم...البته اینو به دوست پسرم نگو چون اون خیلی حساسه

اشتون سریع در ادامه حرفش اضافه کرد و چشمای لویی گرد شد :دوست پسرت
اش- اوه خدا... از دهنم پرید خواهش میکنم فکر نکن  کثافتم
اش وقتی فهمید چه گندی زده  با پشیمونی گفت و سرشو پایین  انداخت
لو لبخند با نمکی زد و با دستش به شونه اش زد
لو- هی اتفاقا من اصلا با این مشکلی ندارم بنظرم تو پسر خوب و پاکی میای گرایشت به من مربوط نیست
اش تعجب کرده بود و گیج به پسر کوتاه تر نگاه کرد :جدی میگی؟
لو- آره اتفاقا ما یه زوج مثل شما تو دوستامون داریم لیام و لوگان...پس راحت باش...زین کجاس؟

اونا با هم به سمت طبقه بالا رفتن و اشتون گفت که زین رفته دوش بگیره چون صبح حالش خوب نبوده نتونسته دوش بگیره...و بعدش لو رفت لباساشو عوض کرد زین از حمام اومد و اونا با هم قهوه خوردن و اش گفته بهتره برگرده خونه چون میخواد شب دوست پسرش رو ببره بیرون پس بعداز اینکه لویی و زین بازم تشکر کردن ازش باهم خدافظی کردن و اش رفت

لو-اونا مثل لیام و لوگان بودن
ز- آره اسم دوست پسرشم لوکه من عکسشونو دیدم بانمک بود فکر کنم خوبه اگه با دوستامون آشنا بشن لو-حتما

لی-حالم از این زنیکه بهم میخوره ن- لیام تو حتی یه بارم باهاش کلاس نداشتی چرا این حرفو میزنی ؟ه- شاید به خاطر اینکه اون لوگان رو از کلاس بیرون انداخت ز- اوه پس تو براهمین وسط کلاس بهونه آوردی حالت بده و جیم شدی آره؟

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

.
.
.
لی-حالم از این زنیکه بهم میخوره
ن- لیام تو حتی یه بارم باهاش کلاس نداشتی چرا این حرفو میزنی ؟
ه- شاید به خاطر اینکه اون لوگان رو از کلاس بیرون انداخت
ز- اوه پس تو براهمین وسط کلاس بهونه آوردی حالت بده و جیم شدی آره؟

لیام به دوستاش و برادرش که داشتن مسخرش میکردن چشم غره رفت و اونا بیشتر خندیدن
لیام هم خندید اونا به حیاط رسیدن و لویی و لوگان رو دیدن که زیر همون درخت نشستن که همیشه میشینن لیام قدماشو تندتر کرد خودشو به دوست پسرش رسوند و بغلش کرد لوگان ریز خندید و خودشو بیشتر به لیام چسبوند لویی دستشو دور گردن زین انداخت و بهش لبخند زد و همه کنار هم نشستن
ز- خب ساعت آخر کلاسا تشکیل نمیشن امروز حالا به نظرتون زودتر بریم خونه یا یکم اینجا بمونیم ؟
ن- میتونید تا موقعی که من یه مقدار خوراکی میخرم تصمیم بگیرید
نایل سریع گفت و دویید رفت و همه خندیدن و تصمیم گرفتن برن خونه و غروب کنار هم جمع بشن نایل با کلی خوراکی برگشت : تکلیف مشخص شد؟ من باید اینارو اینجا بخورم یا تو راه خونه ؟
ز- تو راه خونه
ن- خب عالیه چون شماها نیستید ازشون بخورید
لو- خسیس کثافت
لویی نایلو با بسته دونات زد و پسرا خندیدن
اونا بلند شدن و نایل زودتر رفت تا خوراکی هاشو تو ماشین بذاره هری هم رفت کمکش و پسرا آروم به سمت در میرفتن اونا به خروجی رسیدن منتظر شدن اون دوتا خنگول که داشتن با لبخند میومدن بهشون برسن

گوشی زین زنگ خورد باعث شد اون یکم دورتر بشه تا صدای خنده های پسرا مشکلی تو حرف زدنش به وجود نیاره شماره ناشناس بود و اون فکر کرد احتمالا جوآنا یا استیو که با خط جدیدشون زنگ زدن پس جواب داد ولی هیچ کس حرف نمیزد اون قطع کرد و خواست برگرده پیش بقیه اما بازم گوشیش زنگ خورد و همون شماره, زین تو پیاده رو قدم میزد و به تماس های قبلی اون شماره نگاه کرد و حواسش به اون بود غافل از اینکه اون هر لحظه داره از دوستاش دورتر میشه و این دقیقا چیزیه که اون شماره ناشناس میخواد

لویی که داشت به حرف لوگان میخندید نگاهی به زین انداخت که با فاصله خیلی زیادی از اونا داره  راه میره و سرش تو گوشیشه خواست صداش بزنه اما یه چیزی کنار زین توجهشو جلب کرد یه ون مشکی بزرگ که پلاک نداره زین پشتش به ماشین بود و نمیدیدش و اتفاقی که لحظه بعد همه رو شوکه کرد چون تو صدم ثانیه در ون باز شدن یه نفر زینو داخل ماشین کشید لویی داد کشید و دویید طرفش ولی دیر بود چون در ماشین به سرعت بسته شد و از اونجا دور شد لویی دنبال ماشین میدوید تا شاید بتونه بهش برسه یه ماشین کنارش وایساد و اون نایل بود لویی سریع سوار شد میدونست بقیه تو ماشین لوگانن که داره پشتشون میاد  نایل با سرعت خیلی زیادی ون رو تعقیب میکرد چندتا چراغ قرمز رد. کرد و چند بار نزدیک بود تصادف کنن به یه دو راهی رسیدن ون از سمت راست رفت و نایل از سمت چپ و راننده اون ون مشکی خیالش راحت شد چون فهمید اونا گمش کردن...
                          ******************
اهم اهم...
وایییییییی چطور بود؟؟؟؟
زین 😯😱😮
لشتون 😎حضور لشتون افتخاریه نسبت به بقیه کمرنگ تره 😌
کامنت و ووت فراموش نشه لطفااااا 🙏
راستی کامنتای چپتر قبل خیلی عالییییه بود عاشقتونممممممم مرسی 😍💛💛😍

Please don't hurt me (zouis)Where stories live. Discover now