9.لیام

1.3K 211 34
                                    

سه پسر به طرف نایل و اون پسر ناشناس رفتن زین زودتر از همه پرسید: مشکلی پیش اومده نایل ؟
نایل خواست جواب بده اما پسر یه دفعه جلو رفت یقه زین و گرفت و با خشم پرسید :تو زدیش ؟
به صدم ثانیه نرسید که لویی با اخم غلیظی دست پسر رو کنار زد و بین اون و برادرش وایساد خواست جواب بده که نایل سریع گفت: نه اونا منو نجات دادن آروم باش لی.
چهره لی یه دفعه عوض شد و با گونه سرخ از خجالت گفت: اوه...من رو ببخشید...من لیام پین هستم دوست نایل خوشبختم
لویی لبخندی زد و دست لیام رو که جلوش دراز بود گرفت و گفت :منم لویی تاملینسون هستم این برادرم زین و این دوستم لوگانه خوشبختم
اون به زین که پشت سرش بود و به لوگان کنارش بود اشاره کرد و دست لیام رو ول کرد لیام با لوگان هم دست داد با زین دست داد و گفت:هر رفیق معذرت میخوام بابت برخورد اولم
زین لبخند خوشگلی زد و گفت : بیخیال مهم نیست

اونا یه جا نشستن و باهم بیشتر آشنا شدن
فهمیدن لیام هم همکلاس نایل و زینه
نایل گفت که اونو لیام همسایه ان
و لویی گفت که زین مشکل تنفسی داره تا اگه یه وقت حالش سر کلاس حالش بد شد بدونن باید چیکار کنن البته نگفت که چرا این مشکلو داره و بقیه هم دخالت نکردن
لوگان گفت که بلده پیانو بزنه و کلاس میره و میتونه هر جلسه کلاسشو به بقیه هم یاد بده
و خیلی چیزای دیگه....
.
.
.
ز _ لو چرا دور شونزدهم رو توتقویم خط کشیدی ؟
زین همونطور که نقاشی میکشید پرسید و برای لحظه ای به لویی که داشت مشقاشو مینوشت نگاه کرد لویی به کارش ادامه داد و گفت :
لو_چون تولد بابا استیوه
ز_ واقعا؟کادو چی ؟
لو_ هرسال منو مامان میریم خرید و براش کادو میخریم امسال هم منو تو و مامان میریم
ز_ باشه...امم...حالا چی بخریم؟
لو_ نمیدونم باید از مامان بپرسیم اون میدونه بابا چی دوست داره;تو مشقاتو نوشتی ؟
ز_ آره همون موقع که اومدیم خونه نوشتم
لو_ اوه چه بچه درسخونی

لویی مسخره کرد و بالش کوچیک رو تخت رو پرت کرد طرف زین اون خندید و باهمون لحن مسخره لویی گفت:و تو لویی تاملینسون خیلی تنبلی

و بالش رو به سمت لویی پرت کرد و این شروع بالش بازی دوتا برادر بود انقدر باهم بازی کردن که وقتی جوآنا اومد برای شام صداشون کنه با یه اتاق پر از پر و دوتا پسربچه که از خستگی خوابشون برده بود مواجه شد اون استیو رو هم صدا کرد و اولش دوتایی به پسراشون خندیدن استیو لویی رو روی تختش گذاشت جوآنا هم آروم زین رو تو اتاقش برد و روی تخت گذاشت ماسک اکسیژن رو روی دهن پسر مو مشکی گذاشت چراغ خواب رو روشن کرد چون میدونست زین از تاریکی میترسه بوسه ای به پیشونیش زد و از اتاق خارج شد استیو هم پتو رو روی پسر بزرگش کشید مثل همسرش بوسه ای به پیشونی پسرش زد و از اتاق بیرون رفت ....

چطور بود؟
دوست داشتین ؟
راستی آفرین به کسایی که حدس زدن لیام بود 👏
پینو خوش اومد 😀
عاشقتونمممم 😍💙💙
کامنت و ووت فراموش نشه لطفا مرسی 🙏



Please don't hurt me (zouis)Where stories live. Discover now