8.قهرمان لویی

1.3K 210 40
                                    

چهار پسر به سمت بهداری مدرسه رفتن پسری که کتک خورده بود به کمک پسری که آقای اندرسون رو خبر کرده بود راه میرفت و لویی هم دستشو انداخته دور شونه برادر کوچیکترش و باهاش حرف میزد تا آروم بشه درسته که زین شجاعانه جلوی اون پسر وایساده بود ولی اون هنوزم از دعوا میترسه... از داد زدن میترسه... از کتک خوردن میترسه و هرچند که به روی خودش نیاره اما این ترس از چشماش داد میزنه و لویی خوب تونسته بود تشخیصش بده اونا به بهداری رسیدن بعداز چند دقیقه پرستار داشت صورت خونی پسرک رو تمیز میکرد اون هنوزم گریه میکرد و اشکاش پوست صورتشو میسوزوند زین جلو رفت یه دستمال برداشت و با مهربونی اشکای پسر رو پاک و تازه به چشمای آبی پسر توجه کرد اون چشمای قشنگی داشت درست به قشنگی چشمای لویی زین دستشو دور گردن پسر انداخت و سعی کرد حواسش رو از اتفاق افتاده پرت کنه
ز_هی رفیق اسمت چیه ؟
_من...من نای...نایل هورانم...از ایرلند...اومدم
پسر با صدای گرفته و لکنت خفیفی گفت و دستشو تو موهای قهوه ایش برد
لو_سال چندمی؟
ن_سال اول

نایل جواب لویی رو که حالا بغل زین وایساده بود رو داد زین با جواب نایل با خوشحالی دستاشو بهم زد و گفت :آخ جون پس باهم همکلاسیم خوشبختم نایل اسم من زینه اینم برادرم لوییه البته اون سال دومیه وایشون...

زین نگاهی به پسر آخری انداخت و یادش افتاد که اونو نمیشناسه قبل از اینکه کسی حرفی بزنه لویی گفت:این لوگان دوست منه سال دومیه
لوگان و زین و نایل باهم آشنا شدن و لویی تعریف کرد که وقتی صدای دعوا رو شنیده لوگان رو دنبال آقای اندرسون فرستاده و بعد که سمت سالن اومده فهمیده زین قسمتی از دعواس وگرنه زودتر خودشو میرسوند و بعد نایل تعریف کرد که فردریک به خاطر لهجش و دندونای نامنظمش مسخرش کرده و وقتی دیده اون بهش اهمیت نمیده عصبی شده و زدتش و....

.
.
.
_امروز چطور بود پسرا؟؟؟
جوآنا وقتی پسرا سوار ماشین شدن و سلام کردن پرسید و زین قبل از اینکه لویی حرفی بزنه با ذوق شروع کرد به تعریف کردن قضیه های اون روز و از همه چی گفت
از گرفتن نمره مثبت کلاس ریاضی
دعوا فردریک و نایل
از لوگان و همه و همه و در آخر از لویی گفت که امروز مثل سپر از زین دفاع کرده و مراقبش بوده و اون رو قهرمان خطاب کرد که باعث شد لبخند رو لب های مادرش بیاد و یه حس خیلی خوب درون لویی به وجود بیاد ...

فردای اون روز وقتی زین از کلاس خارج شد لویی و لوگان رو دید که دم در منتظرشن و بعدش باهم رفتن حیاط پیش نایل که زودتر رفته بود تا از بوفه دونات بگیره وقتی به حیاط رسیدن زین با چشماش دنبال دوست ایرلندیش گشت و گوشه حیاط پیداش کرد یه پسر جلوش وایساده بود داشت کبودی های صورت نایل رو چک میکرد و به شدت عصبانی بود پسری که تا حالا هیچکدوم ندیده بودنش اون کیه؟؟

فردای اون روز وقتی زین از کلاس خارج شد لویی و لوگان رو دید که دم در منتظرشن و بعدش باهم رفتن حیاط پیش نایل که زودتر رفته بود تا از بوفه دونات بگیره وقتی به حیاط رسیدن زین با چشماش دنبال دوست ایرلندیش گشت و گوشه حیاط پیداش کرد یه پسر جلوش وایساده ب...

Йой! Нажаль, це зображення не відповідає нашим правилам. Щоб продовжити публікацію, будь ласка, видаліть його або завантажте інше.

اینم لوگان عکسشو گذاشتم چون بعضیا نمیشناسنش الان تو داستان عکس سمت چپه
عکس نایلم اون بالا گذاشتم ...
نظرتون راجب این قسمت چیه خوشگلا؟
دوست داشتین؟
به نظرتون پسر بعدی کیه ؟ خخخخ خوشم میاد هی شخصیاتو رو بذارم برا قسمت بعد...
راستی یه سری از شما عشقا کامنت گذاشته بودید من تقریبا نیم ساعت پیش جوابتونو دادم ببخشید انقدر دیر جواب دادم ولی تقصیر من نیس واتپد نوتیفیکشن نمیده من متوجه کامنتای قشنگ شما عشقا نشدم خلاصه شرمنده
عاشقتونمممم کامنت و ووت فراموش نشه بوس

Please don't hurt me (zouis)Where stories live. Discover now