18_one direction
You R in love_Taylor swift
___________
"سوفیا"
یکی اسممو بلند داد زد.بابا بود.
"یا مسیح، تو خوبی؟"
نمیتونستم جواب بدم،تواناییشو ندارم.نفسم یکم گرفته.
"خوبی؟ "
"ن...ن...نه"
بلند شدم و نشستم.
"من خیلی ترسیدم،تو بلند داشتی میگفتی..."
حرفشو قطع کرد
"داشتم چی میگفتم؟"
"همش داشتی اسم هری رو میگفتی"
"اوه "
قلبم درد میکرد،انگار اون صحنه ها واقعی بودن.بابا بلند شد تا برام آب بیاره،وقتی آبو خوردم حالم بهتر شد.نشست کنارم روی مبل.
"ساعت...ساعت چنده؟"
"10"
"بهتری؟"
"آره"
"اتفاقی افتاده سوفیا؟برای هری اتفاقی افتاده؟ "
"ن...ن....نه"
"پس چرا اینجایی؟من نمیگم بودن تو اینجا اشکال داره،نه،ولی تو داشتی با هری زندگی میکردی،چرا برگشتی؟"
"خب...اون...اون خونشو فروخت،الان...الان با دوستاش زندگی میکنه"
افتضاح ترین دروغ زندگیم.
"مطمئنی؟ "
"آ...آره،دنیل کجاست؟ "
بهتره بحث عوض شه تا همه چیو نگفتم.
"رفت،ماشینتو هم برد،گفت ماشینش دست دوستشه،لابد همون دوستای..."
"اون دیگه اون طوری نیست بابا"
"تو از کجا میدونی؟ "
"من همه چیزو میدونم،این خیلی طولانی و پیچیده ست.دنیل این وسط فقط یه بازیچه بوده،نمیگم بی تقصیر، اما خب...همه چیز تقصیر خودش نبوده"
"سیاتل که بودم بهم زنگ میزد "
"واقعا؟"
"آره"
یعنی اون راجب من و هری...
فکر نکنم گفته باشه.
"خب هنوز ازش ناراحتی؟"
"آره،اون اخلاقش با تو خوب نبوده،الان هم شاید نباشه"
"اون با من خوبه،یعنی کلن"
"اگر خوبه پس چرا امیلی برنمیگرده با دنیل؟"
"دنیل با امیلی اصلا رفتار خوبی نداشت،حق داره برنگرده"
بابا نمیدونه امیلی حاملست؟معلومه که نه
"امیدوارم برگرده،اون باعث میشه دنیل خوب شه،همونطور که تو باعث میشی هری خوب باشه "
YOU ARE READING
the broken heart(harry styles)
Fanfictionبه صورتش نگاه کردم.دلم میخواد اخمشو از روی صورت بی نقصش بردارم. "من هرچی تو این مدت تلاش کردم که فراموشت کنم و به ندای قلبم که همیشه دوست داشتن تو رو انعکاس میکرد اهمیت ندم،دیدم نمیشه،اسم تو توی قلب و ذهنم من حک شده و من نمیتونم پاکش کنم. خواهش میک...
