"البته"
سوف اومد جلو و لبم رو بوسید،لباش مثل همیشه نرم بودن و طعم نوشیدنی که براش آورده بودم میدادن.سوف لبشو از لبم جدا کرد.
"من دلم برای این حس تنگ شده شده بود"
"منم همینطور "
من سوف رو خیلی بیشتر از اینا میخوام. اما باید خودمو کنترل کنم. (-_-چه عجب-_-)
"حالا چیکار کنیم؟حوصلم داره سر میره"
"خب خیلی کارا هست که میشه کرد"
"مثلا؟"
"مثلا اینکه خودمونو روی تخت مشغول کنیم"
"هرییییییی"
"چرا نه؟بلند شو بریم"
"نه هری"
"پاشو"
"گفتم نه"
"یعنی تو دلت نمیخواد؟"
"هری"
با کلافگی گفت.
"هری چی؟"
من میدونم که چشه،اما میخوام خودش بگه
*داستان از نگاه سوفیا *"هری وقتی میگم نه یعنی نه"
"خب چرا؟ "
"خب حتما یه دلیلی داره دیگه"
یعنی اون میخواد من بهش بگم پریودم؟ عمرا اگه بگم.
"چی دلیلی میتونه داشته باشه؟نکنه تو دیگه منو نمیخوای؟ "
"نه اصلا دلیلش این نیست فقط بذار واسه چند روز دیگه"
"منظورت پنج روز دیگست؟ "
اون خودش میدونه،اما میخواد زیر زبون منو بکشه.
"هری تو خودت میدونی، پس چرا سوال میکنی؟"
"من چیزی نمیدونم"
"میدونی"
"نمیدونم "
"میدونی"
"نمیدونم "
"اصلا به من چه که نمیدونی "
"من از امروز صبح فهمیدم چته،چون اصلا اعصاب نداشتی"
"پس دیدی میدونی"
"من هیچ وقت نگفتم میدونم،فقط حدس زدم"
"و حدست هم درسته"
"یعنی تو پریودی؟"
من با دستام صورتمو از خجالت پوشوندم.
"هرییییییی "
من جیغ زدم.
"خب چیه؟تو پریودی "
"میشه دیگه دربارش حرف نزنی؟"
من از خجالت قرمز شده بودم.
YOU ARE READING
the broken heart(harry styles)
Fanfictionبه صورتش نگاه کردم.دلم میخواد اخمشو از روی صورت بی نقصش بردارم. "من هرچی تو این مدت تلاش کردم که فراموشت کنم و به ندای قلبم که همیشه دوست داشتن تو رو انعکاس میکرد اهمیت ندم،دیدم نمیشه،اسم تو توی قلب و ذهنم من حک شده و من نمیتونم پاکش کنم. خواهش میک...