فلیکس سرش رو بالا آورد لبهاش خشک شده بود
بیاختیار گفت:
«میشه یذره صبر کنی و نری؟»
هیسونگ جا خورد
«چرا؟ مگه چی شده؟»
فلیکس به سختی لبخند زد «هیچی… فقط— فقط یه لحظه نرو، باشه؟»
اما صدای لرزونش، خودش همه چیز رو لو میداد
فلیکس نفسش رو داد بیرون
انگشتاش بیاختیار رفت سمت گوشی
تماس هیونجین
پنج تا بوق…
هر ثانیه انگار یک دقیقه طول کشید
تا بالاخره اون صدای آشنا از اونطرف اومد .. گرم، ولی پر از نگرانی:
«بله عزیزم؟»
فلیکس لبشو گاز گرفت، سعی کرد لرزش صداش رو پنهون کنه
«هیونجین… میشه بیای فروشگاه؟»
کمی مکث کرد، بعد سریع اضافه کرد:
«هیسونگ میخواد بره بیرون ، منم … نمیخوام اینجا تنها بمونم»
سکوت چند ثانیهای اونور خط
هیونجین همیشه از بین نفسهاش حرف میزد وقتی حس میکرد یه چیزی درسته نیست
«اتفاقی افتاده؟»
فلیکس تند گفت: «نه .. فقط زود بیا»
قبل از اینکه هیونجین دوباره چیزی بپرسه، تماس رو قطع کرد
گوشی رو گذاشت روی پیشخوان
دستاش هنوز میلرزیدن
هیسونگ با تردید بهش نگاه کرد، اما چیزی نگفت
فقط آهی کشید، کلاهش رو برداشت و گفت:
«فقط ده دقیقه، نه بیشتر... اگه حس بدی داری قفل درو هم بزن»
و از در رفت بیرون
لحظهای که درِ شیشهای بسته شد و صدای زنگ کوچیک بالای اون به صدا دراومد، سکوت همهجا رو گرفت
فلیکس تنها موند
تنها با صدای تیکتاک ساعت و نور زردی که سایهها رو روی زمین میکشید
هر چند ثانیه یه بار سرش رو بالا میگرفت و به در نگاه میکرد
به هر صدایی از بیرون حساس شده بود
صدای لاستیک ماشین، صدای موتور دور…
هر کدومش یه جوری قلبش رو فشرده میکرد
چند دقیقه بعد صدای موتور از دور اومد — همون صدای خاص، خفه و تیز موتور هیونجین
قبل از اینکه حتی کاملاً وایسه، فلیکس از پشت پیشخوان بیرون دوید و به در نگاه کرد
موتور مشکی روبهروی در مغازه ایستاده بود، چراغ جلو هنوز روشن
کلاه ایمنی بالا رفت و چهرهی آشنای هیونجین زیر نور چراغها پیدا شد
ŞİMDİ OKUDUĞUN
" little doll "
Kısa HikayeGaner: sport , romance , 18+🔞, cool , Bl , badboy , Billionaire , sweet Couple: Hyunlix , ???
^ 20 part ^
En başından başla
