نور صبح کمکم از لای پرده وارد اتاق میشد
فلیکس با پلکای سنگین آروم تکون خورد و چشمهاشو باز کرد ..اولش فقط سقف تار و محو رو دید… سردرد خفخی داشت
بعد با حس سنگینی چیزی روی دستش .. سرشو کمی پایین آورد
و همونجا نفسش برید
هیونجین درست کنار تخت روی زمین زانو زده بود و سرش به لبه تخت تکیه داده
موهای نامرتبش کمی روی پیشونیش ریخته بود و نفسهای منظم و عمیق میکشید
چهرهی جدی و مردونهش حتی تو خواب هم پرهیبت بود… اما برای فلیکس؟ پرستیدنیتر از هر چیزی
نگاهش رفت سمت دستاشون
دست کوچیک خودش .. توی دست بزرگ و رگدار هیونجین قفل بود
انگار هیون حتی تو خواب هم حاضر نشده رهاش کنه
فلیکس یه لحظه لبشو گزید ... دلش میخواست دستای هیونجین رو محکمتر فشار بده اما ترسید بیدارش کنه
چند دقیقه فقط خیره موند
و یاد دیشب افتاد .. با یاد خونه شد چشماشو بست و سعی کرد آروم باشه
آروم چشماشو باز کرد و دوباره به هیون جین نگاه کرد
به خط فک هیون .. لبای درشتش که الان پف تر هم شده بود به همون حالت آرومی که باعث میشد قلبش فشرده بشه
زیر لب با صدایی که فقط خودش شنید زمزمه کرد:
«چطور ممکنه… یکی اینقدر قشنگ باشه… حتی وقتی خوابه؟»
اشک ریزی از گوشه چشمش سُر خورد ... اما لبخند محوی هم روی لباش نشست .. انگار برای اولین بار بعد از مدتها با وجود تمام اتفاقات دیشب حس امنیت کرده بود
دست آزادش جلو رفت … خیلی آروم .. مثل کسی که میترسه رویاش محو بشه ..نوک انگشتاشو روی خط گونهی هیونجین کشید
پوست گرمش زیر انگشتای ظریف فلیکس باعث شد نفسش بند بیاد
با خودش گفت:
« ای کاش… همیشه همینجوری بمونی .. عوض نشی»
انگشتای ظریف فلیکس هنوز روی گونهی هیونجین بود که یهو مژههای بلند هیون تکون خوردن
فلیکس نفسش بند اومد .. میخواست سریع دستشو بکشه عقب ولی دیگه دیر شده بود…
چشمهای خوابآلود و نیمهباز هیونجین آروم به سمتش چرخید ..
همون نگاه عمیق همون رنگ مشکی که حتی توی روشنایی هم میدرخشید
هیونجین با صدای گرفته و خمار از خواب گفت:
«عروسک…؟»
دفلیکس جا خورد .. دستش هنوز روی صورت هیون جین بود
گوشاش قرمز شد ... هولهولکی دستشو کشید عقب و سرشو پایین انداخت
«م.. من… بیدارت کردم؟ ببخشید»
YOU ARE READING
" little doll "
Short StoryGaner: sport , romance , 18+🔞, cool , Bl , badboy , Billionaire , sweet Couple: Hyunlix , ???
