فلیکس بعد از ترک خونهی هیونجینو چان
با ذهنی درگیر و خسته خودش رو به آپارتمان کوچک و ساکتش رسوند
هنوز صدای نگرانی چان توی گوشش بود اما سعی کرد بیتفاوت باشه
وقتی کفشهاش رو درآورد و روی تختش نشست
تلفنش زنگ خورد
اسم «هیسونگ» روی صفحه ظاهر شد
فلیکس کمی مکث کرد
نفس عمیقی کشید و تماس را وصل کرد
+الو؟
هیسونگ با لحنی کنجکاو پرسید: «هی فلیکس امروز چه خبر بود؟ تو کجا بودی؟ نیومدی فروشگاه در هم باز بود !! اتفاقی افتاده؟»
فلیکس سریع جواب داد: «نه ..چیز خاصی نبود یه کار مهم پیش اومد ..نتونستم بیام»
هیسونگ مکث کرد و دوباره گفت «جدی؟ پس چرا صدات یه کم عجیبه؟ تو مطمئنی حالت خوبه؟»
فلیکس لبش رو گاز گرفت و نگاهش رو به سقف دوخت
نمیخواست دروغ بگه اما حقیقت هم چیزی نبود که بخواد دربارهاش صحبت کنه
+آره... خیالت راحت فردا حتماً میام
سعی کرد صداش رو عادی جلوه بده
هیسونگ هنوز قانع نشده بود
اما بیشتر اصرار نکرد
«باشه ..فقط حواست به خودت باشه رفیق»
فلیکس لبخند کمرنگی زد و گفت: «ممنون»
بعد از قطع تماس
یک نفس عمیق کشید و خودش رو روی تخت رها کرد هنوز تصویر هیونجین که روی تخت افتاده بود جلوی چشمش بود..
ناخودآگاه دستش رو مشت کرد احساسات پیچیدهای درونش جریان داشت
اما نمیخواست بهش فکر کنه حداقل نه امشب...
فلیکس بعد از قطع تماس با هیسونگ سعی کرد چشماش رو ببنده و کمی استراحت کنه
اما ذهنش آروم نمیگرفت هنوز تصویر های اتفاقات امروز جلوی چشمانش رژه میرفت
ساعت تقریبا ۱۰ شب شده بود و فلیکس به هیسونگ گفته بود که نمیتونه بیاد و حالش خوب نیس
یهو تلفنش دوباره زنگ خورد با اخم به صفحه نگاه کرد
چان بود که صبح شماره اش رو تازه گرفته بود با تردید تماس رو وصل کرد
+بله
صدای نگران چان از اون طرف خط اومد: فلیکس ...میتونی بیای اینجا؟
فلیکس روی تخت نیمخیز شد. «چی؟ چرا؟»
چان با صدایی که معلوم بود کلافه هست گفت: «هیونجین اصلاً به حرفم گوش نمیده دکتر بهش گفته باید استراحت کنه ولی اون یه لحظه هم آروم نمیگیره داره اذیتم میکنه! گفتم شاید اگه تو چیزی بگی گوش بده»
فلیکس نفسش را با کلافگی بیرون داد و نگاهی به ساعت انداخت
+چرا باید به حرف من گوش بده .. مگه بچس؟؟
DU LIEST GERADE
" little doll "
KurzgeschichtenGaner: sport , romance , 18+🔞, cool , Bl , badboy , Billionaire , sweet Couple: Hyunlix , ???
