با صدای آلارمش تکونی خورد و آروم چشماشو باز کرد و فهمید که وقت رفتن به فروشگاهه
روی تخت نشست و به لباسای دیشب که هنوز تو تنش بود نگاهی کرد و آروم از روی تخت بلند شد ، لباساشو درآورد و روی تخت انداخت
خمیازه ای کشید و موهاشو مرتب کرد و کلاهش رو گذاشت و سوییسرتش رو پوشید و همون شلوارک جینش رو پوشید
چون کلید ها دست فلیکس بود باید زود تر از هیسونگ میرفت تا درا رو باز کنه
کلید هارو برداشت و از خونه اومد بیرون
همونطور که داشت آروم آروم قدم هاشو برمیداشت به دیشب فک میکرد
صد در صد اون پسره هیونجین بی دلیل بهم نزدیک نمیشه .. اگه دوباره سر راهم سبز بشه اینبار بهش میگم که دیگه پیش من نیا و کلا یه کاری میکنم که دیگه بهم نزدیک نشه
به فروشگاه رسید و آروم کلید هارو از کیفش برداشت و سمت قفل های بزرگ و کوچک در برد
همونطور که مشغول باز کردن بود
یهو پشتش کسی رو حس کرد
به پشتش نگاهی نکرد و فهمید که هیسونگه
ولی یهو بی اختیار چرخید پشتش تا ببینه کیه که انقد بی صدا اونجا وایساده
ولی یهو با رفتن یه کیسه ی مشکی روی سرش
ترسی وجودش رو گرفت و دستش رو از قفل ها برداشت و سعی کرد که اونو از سرش دربیاره و داد بزنه که یهو از روی زمین بلند شد
هر چقد میخواست داد بزنه صداش درنمیومد
با پرت شدنش به ماشین فهمید که داره دزدیده میشه
هنوز اون کیسه روی سرش بود و از اون بدتر دستاش و پاهاش رو هم بسته بود
+ دارممممم خفه میشم اینووووو از سرم دربیاررر
چون دستاش از پشت بسته شده بود نمیتونست کاری که هی تکون میخورد و تقلا میکرد
- خفه شو اگه جونتو دوست داری
صدای دیپ مرد که کنارش نشسته بود بدجوری ترسوندش و به کل لال شد
________
Felix:
مطمئن بودم بیشتر از چهار ساعت بود که به اون صندلی فلزی بسته شده بودم و به کار های اون پنج تا پسر خیره شده بودم
+ دلیل کاراتونو نمیفهمم
یکی از پسرا نزدیکم شد و انگشتش رو سمت گونم آورد و نوازش کرد که صورتم رو کنار کشیدم
|ببین پسر یه کاری نکن همینجا خودم اون چشمای خوشگلت رو بکنم و بندازم برای سگام
دروغِ چی مثل چی ترسیده بودم ولی اصلا به خودم نمیآوردم
YOU ARE READING
" little doll "
Short StoryGaner: sport , romance , 18+🔞, cool , Bl , badboy , Billionaire , sweet Couple: Hyunlix , ???
