سه شب از اون شب مسابقه هیون جین گذشته بود
ساعت نه شب بود
بارون آروم میزد به شیشههای فروشگاه و قطرهها خطهای بلند میکشیدن رو شیشه
مثل فیلمای غمگین...بوی قهوه و کارتن خیس تو هوا پیچیده بود
فلیکس خم شده بود و با حوصله بستهبندیها رو مرتب میکرد
هیسونگ طبق معمول بعد از چند تا سوجو رو مود بود؛ لپهاش قرمز ..صداش کمی بلندتر از حد معمول و با آهنگ تو اسپیکر واسه خودش میرقصید
همون لحظه در فروشگاه باز شد و ریکی اومد تو
بارون هنوز از شونههاش میچکید ولی نگاهش... اون نگاه همیشهی ریکی که انگار چیزی رو تو خودش قایم کرده بود فلیکس هیچوقت نتونسته بود کامل بخونهش
ریکی با صدای آروم گفت:
- سلام پسرا خوبید؟
هیسونگ با حالت مست و خندهدار با دستای باز سمتش رفت:
- سلااااااااام ریکی!
فلیکس فقط یه «سلام» کوتاه گفت بدون لبخند
نگاش یه لحظه روی ریکی موند ولی بعد برگشت سمت کارش
هیسونگ که انگار یه ایده شیطنتآمیز به ذهنش رسیده بود با اون لحن خاصش گفت:
- حالا که ریکی هم اومد... بیاید قر بدیم و برقصیممم!
فلیکس حتی سرشو بلند نکرد
- نه من کار دارم
هیسونگ بلند خندید و اسپیکر رو ولوم داد:
- بیا بابا تو این هوا... یه آهنگ عاشقونه و یه تانگو میچسبه!
همزمان یه آهنگ ملایم ولی عمیق پلی کرد ریکی مستقیم سمت فلیکس رفت بدون معطلی دستشو گرفت:
- فقط یه رقص کوتاه ..خب؟
فلیکس مکث کرد
یه نگاه به دستش کرد بعد به چهرهی ریکی
قبل از اینکه چیزی بگه هیسونگ از پشت داد زد:
- بابا بگو آره ...فقط یه رقصه!
فلیکس بالاخره با یه نفس عمیق دستشو گذاشت تو دست ریکی «باشه فقط همین یه بار»
اون دو تا شروع کردن آروم توی فضای کوچیک فروشگاه چرخیدن ..صدای بارون با موسیقی قاطی شده بود
ریکی کمکم کمر فلیکس رو گرفت یه ذره نزدیکترش کرد
فلیکس اولش معذب بود .. ولی بعد وقتی چشمای ریکی رو دید که پر از برق و لبخند بود بیاختیار یه لبخند کوچیک زد
همون لحظه...
نگاه فلیکس از روی شونهی ریکی رفت سمت شیشهی بخار گرفتهی فروشگاه و دید
هیونجین اونجا وایساده بود
موهاش خیس ...قطرهها روی صورتش سُر میخورد نشسته بود روی موتور مشکی و براقش ولی نگاهش... یه جور بود که انگار یه چیزی توش شکست
YOU ARE READING
" little doll "
Short StoryGaner: sport , romance , 18+🔞, cool , Bl , badboy , Billionaire , sweet Couple: Hyunlix , ???
