" little doll "

^ 2 part ^

خیلی خوابم میومد
نمیدونم کی خوابم برده بود ... چشمامو آروم باز کردم .... گوشیمو چک کردم .. ساعت ۱و نیم شب بود
هنوز خوابم میومد خواستم دوباره جامو تنظیم کنم بخوابم که چندتا موتور و یه ماشین جلوی مغازه نگه داشت

با دقت نگاه میکردم .. با خنده و بگو مگو وارد مغازه شدن تقریبا ۴ پسر قد بلند و همشون مشکی پوشیده بودن

از قفسه ها وسایل برمی‌داشتن و یه چیز غیر مفهومی میگفتن و میخندیدن بعد چند دقیقه همشون اومد سمتم و یکیش گفت : بچه خوشگل اینارو حساب کن بریم

یه عالمه وسایل برداشتن .. حتی از چرت و پرت ترین ها
پوفی کردم و حمشو داخل چند کیسه ریختم و بهشون دادم

قیمتارو پرداخت کردن و رفتن

ولی یکی هنوز اینجا بود
یه فندک برداشته بود
سمت من اومد و با دیدنش فهمیدم همون پسر چند ساعت پیشه

هیونجین با دیدن قیافه ی پف کرده ی فلیکس تکخنده ای کرد و گفت : مگه زوره تا این ساعت اینجا بمونی برو بخواب

آروم به چشمای خمار و سیاهش نگاهی کردم موهای تنم همش مور مور شد زمزمه کردم که خوابم نمیاد

هیون جین پوزخندی زد و سمت در خروجی حرکت کرد

+هیی آقا پول رو ندادید

چرخید و پوزخندی زد و گفت فردا برات میارم
و از مغازه بیرون رفت

باید یه چیزی میگفتم ... باید ... باید جلوشو می‌گرفتم ولی یه حسی بهم می‌گفت باهاش کلکل نکنم

از مغازه بیرون. اومدم که یهو وان پیدا شد و گفت وایسا من برم یه چیزی بگیرم بیام یادم رفت بخرم

بازوشو گرفتم :بیا بریم فردا میایم دوباره

چیزی نگفت و نشستیم و رفتیم

~~~~~~~~~~~~~~~

فردا:

با درد بدی توی سر و کمرم آروم چشمام باز شدن سرم رو از میز برداشتم و با حس خشک شدن کمرم که درد گرفت از درد فریادی زدم

چند دقیقه گذشت تا ویندوز هام بالا بیاد .. به مغازه نگاه کردم

_صبح بخیر

به همکارم که با یه قهوه نزدیکم میشد نگاه کردم

_ میخواستم بلندت کنم تا بری خونت بخوابی ولی خیلی آروم خوابیده بودی بیدارت نکردم

چشمامو مالیدمو خمیازه ای کشیدم : ممنونم

یه لیوان قهوه روی میز گذاشت : بخور یزره به انرژی بیای

سری تکون دادم خواستم قهوه رو بردارم ولی یهو تلفن فروشگاه زنگ خورد ..برداشتمش : فروشگاه دوچینگ بفرمایید
.
.

+ فقط همینا ؟ باشه تا ۱۰ دقیقه میرسه
قطع کردم و بلند شدو و سمت قفسه ها رفتم
هیسونگ با خورد یه قلوپ از قهوش بهم نگاهی کرد : قراره پیک ببرم؟؟