باد تندی از سمت پیست میوزید و خاک و دود لاستیک تو هوا پخش شده بود
صدای غرش موتورها توی گوش همه میپیچید ولی یه گوشه از پیست، دور از بقیه، دو نفر با صدای پایین حرف میزدن…
آیدن با اون لبخند مغرورش تکیه داده بود به دیوار سیمانی، و یه سیگار بین انگشتاش دود میکرد
ریکی مقابلش ایستاده بود .. دستهاش تو جیب ولی لبخندش پر از حیله و مریضی بود
آیدن با بیخیالی گفت:
«همه چی آمادهست ..درسته؟ اون قطعه رو کی قراره عوض کنی؟»
ریکی پوزخند زد:
«آره… یه دستکاری کوچیک تو سیستم بنزینیش، کافیه تا وسط مسیر موتور قفل کنه.. اونوقت ببین چطوری زمین میخوره»
آیدن پک عمیقی زد، دودو بیرون داد و زمزمه کرد:
«فقط نمیخوام بمیره... هنوز نه..فقط میخوام ببینه چهجوری ازش میگیرمش…»
ریکی خندید یه خندهی خفه و زمخت:
«تو هنوزم نمیتونی ازش دل بکنی آره؟ فکر کردی با یه مسابقه برمیگرده پیشت؟»
آیدن سرشو پایین انداخت، بعد یه قدم جلو رفت، صداش آروم اما پر از خشم بود:
«نه، با ترسش برمیگرده.. وقتی ببینه هیون جلوی چشمش نابود شد، خودش میاد سمتم.. اون همیشه دنبال اینه که هیچ کسی آسیب نبینه»
ریکی لبخند تلخی زد:
«خطرناکی مرد… ولی من عاشق این سبک بازیهاتم.. فقط یادت نره من برای پول دارم همچنین کاری رو میکنم آخرش هیچیزی رو گردن من ننداز »
آیدن بهش خیره شد و گفت:
«تو فقط کارت رو بکن ریکی .. بقیهش با من»
در همون لحظه
چند متر اونطرفتر ..چان پشت یکی از ماشینها ایستاده بود و داشت از دور نگاهشون میکرد
عرق سردی از شقیقهش پایین میرفت...نفسش بند اومده بود
میخواست بره سمتشون و هردوشونو اونجا بکشه
مشتهاش رو محکم گره کرد
نفس عمیقی کشید، عقب رفت تا دیده نشه و به سمت هیون برگشت
هیون تازه تمرینش تموم شده بود، کلاه کربنیشو برداشت، موهاش کمی خیس از عرق روی پیشونیش چسبیده بود
با اخم به چان نگاه کرد
«چیه؟ چرا اینجوری شدی؟ رنگت پریده»
چان سعی کرد عادی رفتار کنه
«هیچی… فقط یه ذره خسته شدم...این دودا چشممو سوزوندن»
هیون ابرو بالا انداخت
نگاهش از چان گذشت و افتاد روی گوشهی پیست...آیدن رو دید که با ریکی ایستاده بودن و داشتن میخندیدن
خط فکش سفت شد
«چان… اون پسره… اون همون آیدنه؟ پسرعموت؟»
چان یه لحظه هول کرد، بعد لبشو گاز گرفت
«ها؟ آها… آره خودشه»
YOU ARE READING
" little doll "
Short StoryGaner: sport , romance , 18+🔞, cool , Bl , badboy , Billionaire , sweet Couple: Hyunlix , ???
