نور ضعیف چراغ خواب
روی صورتاشون سایه میانداخت
فلیکس روی تخت نشسته بود و نفسش هنوز از ذوق و استرس بالا پایین میرفت
هیونجین بیهوا دستاشو گذاشت دو طرف صورتش، نگاهش اونقدر عمیق و تشنه بود که قلب فلیکس لرزید
لباشون به هم رسید... اول آروم اما بعد مثل کسی که سالها منتظر همین لحظه بوده بوسهشون عمیقتر و خیستر شد
هیونجین بین بوسهها نفسنفس میزد و با صدای گرفته زمزمه میکرد:
«عروسک... نمیدونی... چقدر دلم این لحظه رو میخواست»
فلیکس دستاشو لرزون دور گردن هیون حلقه کرد
لبهاش خیس و داغ بود و هر بار که هیونجین بیشتر و بیشتر میبوسیدش یه نالهی دیگه از گلوی فلیکس در میومد
نالههایی پر از اشتیاق
هیونجین سرشو بیشتر خم کرد، انگار میخواست فلیکس رو له کنه بین بازوهاش
بوسههاش پر از عطش بودن .. اما بین هر بوسه.. گوشهی لبش ..گونهش و حتی پلکای خیس فلیکس رو هم میبوسید
هر بار که نوک لبش به پوست ظریف فلیکس میخورد لرز ریزی از تن اون رد میشد و یه نالهی کوتاه دیگه بین لبهاش حبس میشد
هیونجین نفسنفسزنان سرشو عقب برد ..پیشونیشو چسبوند به پیشونی فلیکس
فلیکس هنوز نفسهای کوتاه و بریده میکشید
لبهاش سرخ و خیس شده بودن، نگاهش گیج اما پر از برق با همون صدای ریز و لرزون گفت:
«هممم .. هوانگ بی طاقت شده؟؟»
هیونجین لبخند خسته اما عاشقانهای زد
«هروقت نزدیکمی همینقدر یا بیشتر بی طاقت میشم بیب»
فلیکس لبخند محوی زد... سرشو روی سینهی پهن هیون گذاشت و چشمهاشو بست
هنوز نفسش تند بود ..اما گوش دادن به صدای منظم قلب هیونجین کمکم آرومش کرد
زمزمه کرد:
«اینجا... تنها جاییه که حس امنیت دارم»
هیونجین بوسهی کوتاهی روی موهاش گذاشت و لبخندی زد
فلیکس دست کوچیکشو روی قلب هیون گذاشت... همونجا که تند میزد
چند دقیقه بعد نفسهاش سنگین شد و خوابید
هیونجین به صورت آروم و معصومش نگاه کرد
لبخند زد، پیشونیشو بوسید، بعد خیلی احتیاط روی تخت خوابوند و پتو رو کشید روش
خودش هم از کنارش تکون نخورد وسرشو روی بالشت گذاشت و دستاشو از بدن فلیکس رد کرد و محکم تر فشرد به خودش
چند دقیقه بعد ..خودش هم با همون حالت دست تو دست فلیکس خوابش برد
++++++++++++++
YOU ARE READING
" little doll "
Short StoryGaner: sport , romance , 18+🔞, cool , Bl , badboy , Billionaire , sweet Couple: Hyunlix , ???
