با بدبختی بلاخره تاکسی پیدا کرد و سوارش شد
به کف دستانش نگاهی کرد و انگشتاشو روی چسب ها کشید
با رسیدن به آدرس پیاده شد .. بعد دادن کرایه به سمت فروشگاه حرکت کرد و وارد شد
_ هیونگ؟؟؟؟؟؟
فلیکس به هیسونگ نگاهی کرد و منتظر ادامه ی حرف هیسونگ شد
_موتور کوو ... چرا با تاکسی اومدی؟؟
دستی به موهام کشیدم و سمت پشت میز رفتم و روش ولو شدم
+ تصادف کردم
هیسونگ یا چشمای گرد شده نزدیک فلیکس شد
_ الان چطوی ؟؟؟؟ جاییت درد میکنه؟؟؟؟
سری تکون دادم
+ نه فقط کمرم و پهلوهام درد میکنه
هیسونگ دستش رو جلوی دهنش گرفت " خدای من ... چطوری تصادف کردی؟؟.."
دستی روی پهلوم گذاشتم و خسته لب زدم : اون الان مهم نیس ..من اونجا زنگ زدم موتور رو بردن تعمیر گاه و الان هم میرم خونم .. خستم .. میتونی امشب رو جای من اینجا بمونی؟؟
_آره بابا .. بلند شو برو ... کمی استراحت کن و زود خوب شو چوننن قراره فردا باهم یه جایی بریم
فلیکس نگاهشو از قفسه ها گرفت و به هیسونگ داد
+ کجا ؟؟
هیسونگ لبخندی زد و گفت الان نمیتونم بگم برو خودت فردا میفهمی
فلیکس بلند شد و کاپشنشو رو برداشت و خدافظی کرد و از فروشگاه بیرون اومد
بارون میبارید
خیلی کم
کلاه کاپشنش رو بالا کشید
خونه اش آنقدرها دور نبود
پس لازم نبود دوباره به تاکسی زنگ بزنه
کمی قدماش رو تند کرد
کسی داخل خیابونا نبود
نه ماشینی نه آدمی
به خونه اش رسید
قفلش رو باز کرد
.
.
نگاهی به خونه اش کرد
به در تکیه داد و لبخندی زد
+ منننننن اومدممممم خونههههههه ... سلامممم
جوری داد خوشحالی زد و راه میرفت که انگار کسی اونجا هست و منتظر رسیدن اونه
سکوت بدی داخل خونه بود
با رد شدن خاطراتی که خیلی وقت پیش خاک خورده بودن اشک توی چشماش جمع شد
آروم سمت اتاقش رفت
لباساشو در آورد و جلوی آینه ی قدیش وایساد و با دیدن کبودی های بزرگ و تازه روی پهلوش نفسی بیرون داد و با دورس و شلوار راحتی پوشید
DU LIEST GERADE
" little doll "
KurzgeschichtenGaner: sport , romance , 18+🔞, cool , Bl , badboy , Billionaire , sweet Couple: Hyunlix , ???
