تقریباً سه ماهی میشد که فلیکس چان یا هیونجین رو ندیده بود
البته نبود هیونجین؟
نه که مهم باشه ولی گیجکننده بود
هیونجین آدمی نبود که راحت بیخیال چیزی بشه
چند باری سعی کرده بود نزدیک فلیکس بشه نه از اون نزدیکیهای معمولی…
حرفاش دوپهلو شده بود نگاههاش طولانیتر رفتارش نرمتر از همیشه
ولی فلیکس هر بار یا شوخی میکرد یا با یه لبخند سرد موضوع رو میپیچوند
گاهی هم واقعاً نمیفهمید که جدیه
براش عشق فقط یهچیز بود که درد میآورد
و اون دیگه اهل درد نبود
یه بار عاشق شده بود…
و اون یه بار براش به اندازهی یه عمر زخمی گذاشت که هنوز خوب نشده
تو تاریکترین روزاش افتاده بود دست یه آدم سمی… یه سایکوی واقعی
و جون کند تا خودش رو نجات بده
از اون موقع هیچکس رو تو دلش راه نداد
نه به خاطر بیاحساسی… بلکه دقیقاً به خاطر اینکه خیلی احساس داشت و نمیخواست دوباره له بشه
+++++++++++++
«عمرا»
لحن فلیکس محکم و بیتعارف بود
هیسونگ که با ذوق پیشنهاد داده بود ابروهاش با تعجب بالا رفت و گفت:
«وااا چرا؟ این آخرین باره نیکی و هوانگ باهم مسابقه میدن!»
فلیکس در حالی که داشت بستههای جدید رو تو قفسه میچید گفت:
«نه ممنون .. یه بار رفتم همونم برام به اندازه یه قرن زیاد بود»
هیسونگ نفس عمیقی کشید و تکیه داد به میز:
«پس من میرم ..نمیخوام اینو از دست بدم»
فلیکس نگاه کوتاهی بهش انداخت و لبخند محوی زد:
«باشه خوش بگذره… مواظب خودت باش»
هیسونگ هم لبخند زد یهویی فلیکس رو بغل کرد:
«میرم حاضر شم دو ساعت دیگه شروع میشه»
فلیکس سری تکون داد و تا دم در رفتنش رو نگاه کرد
وقتی در بسته شد، برگشت سر کارش
چند ساعت بعد...
فروشگاه نیمهخلوت بود
بیشتر قفسهها مرتب شده بودن و فلیکس هم آخرین بار جارو رو کنار گذاشته بود
سکوت شب داشت مینشست رو دیوارهای فروشگاه، وقتی صدای زنگ در ورودی اومد
نگاهش چرخید سمت در
کاپشن چرمی .. موهای آشفتهی خیس از باد .. و اون لبخند مغرور آشنا...
هیونجین بود
قدمهاش مثل همیشه مطمئن نگاهش مثل همیشه بازیگوش
فلیکس دستی به پیشونیش کشید و گفت:
«تو که هنوز خاک مسابقه از روت پاک نشده اینجا چیکار میکنی؟»
YOU ARE READING
" little doll "
Short StoryGaner: sport , romance , 18+🔞, cool , Bl , badboy , Billionaire , sweet Couple: Hyunlix , ???
