^ 8 part ^

763 112 53
                                        

فلیکس با عجله دستش رو سمت کت هیون جین برد و گوشی رو درآورد و گوشی هیونجین رو باز کرد و از بخش تماس‌های اضطراری شماره‌ای رو گرفت دستاش هنوز می‌لرزید

بعد از چند لحظه، صدای چان از اون طرف خط با اضطراب اومد:
"الو؟ هیونجین؟! هیونجین تویی؟"

فلیکس نفسش رو لرزون بیرون داد و سریع گفت:
"چان... منم فلیکس! هیونجین حالش بده... الان توی یه انبار متروکه‌ایم اون خیلی خونریزی کرده باید زود بیای!"

چان با صدایی پر از استرس تقریباً داد زد:
"لعنتی! فلیکس کجا هستین؟ می‌تونید بیرون بیاید؟"

فلیکس با نگرانی اطراف رو نگاه کرد و با سرعت گفت:
"فکر کنم نزدیک یه تعمیرگاه قدیمی باشیم بیرون یه چراغ خیابون هست ولی خیلی دوره... اینجا بوی روغن سوخته میاد..."

چان با یاد اینکه هیون جین همیشه جی پی ای گوشیش روشنه تا تو خیر نیوفته نفس راحتی می‌کشه و گفت:
"گوشی رو نگه دار! دارم میام.. چند نفرم باهام میارم... طاقت بیارین!" و بعد تماس قطع شد

فلیکس گوشی رو کنار گذاشت و به هیونجین نگاه کرد. نفس‌هاش هنوز سنگین بود، ولی کم‌کم داشت نیمه‌هوشیار می‌شد .. توی همون حال.. زمزمه کرد:
"عروسک... داری گریه می‌کنی؟"

فلیکس سریع اشکاشو پاک کرد و با عصبانیت گفت:
"خفه شو! عوضیییی..."

چند دقیقه بعد، صدای لاستیک ماشین‌هایی که به سرعت ترمز گرفتن توی فضا پیچید درِ انبار با شدت باز شد و چان با چندتا مرد قوی‌هیکل داخل دوید

چان به محض دیدن هیون جین که روی زمین افتاده بود و فلیکس که کنار دستش نشسته بود نفسش بند اومد سریع به یکی از مردا اشاره کرد:
"هیون جین رو بلند کنین! ببریمش خونه"

یکی از افرادش با دقت هیون جین رو روی دوشش گذاشت
فلیکس سریع از جاش بلند شد و با نگرانی کنارشون حرکت کرد

و یکی از افراد هم سوار متور هیونجین شد تا موتور رو هم به خونه برگردونه

چند دقیقه بعد، توی ماشین، چان با صدای بلند گفت:
"دکتر شخصی رو خبر کنین! باید آماده باشه"

فلیکس که هنوز تو شوک بود، فقط به هیون جین نگاه می‌کرد که روی صندلی عقب بیهوش افتاده بود

چان سرش رو به سمت فلیکس چرخوند و با صدای آروم‌تری گفت:
"حالت خوبه؟ آسیبی ندیدی؟"

فلیکس لبش رو گزید و آروم گفت:
"من خوبم... ولی هیونجین..."

چان نگاهش رو به هیونجین دوخت و نفس عمیقی کشید:
اون قوی‌تر از چیزیه که فکر می‌کنی طاقت میاره

فلیکس نگاهش رو از چان گرفت و به جاده خیره شد. حس‌های مختلفی توی سرش می‌چرخید ولی یه چیز واضح بود...

" little doll "Where stories live. Discover now