فلیکس با خجالت گفت:
« هیونجینننن پرو نشووو»
هیونجین سرش رو نزدیکتر آورد و گفت:
«میخوام بشنومش»
فلیکس لبخند زد و زمزمه کرد:
«اندازه لوبیا»
هیون جین یهو قیافه خندونش پوکر شد
و گفت : داری شوخی میکنی دیگهه؟؟؟؟
فلیکس قهقهه میزنه و میگه : خب خره .. معلومه که خیلی دوست دارم
و گونه هیونجین رو میکشه و با نیشخند هیون جین مواجه میشه
و هیونجین قبل از اینکه اجازه بده پیاده بشه پشت گردن فلیکس رو میگیره و لباشو روی لبای فلیکس میزاره و و یه کم میزنه و جدا میشه
«خدافظ عشق»
بعد رفتن فلیکس هیون جین چشمش میوفته به چشمای چان که میگه غلط کردم و گوه خوردم و هیون میگه «کوفتتت .. یه جوری نگاه میکنی انگار ارث باباتو خوردم»
چان میخنده و میگه: فقط گاز بده و بریم تا اینجا از شدت اکلیل بالا نیاوردم
---
هیونجین و چان به سمت پیست رفتن
باد بوی بنزین و خاک رو میآورد جمعیت زیاد نبود فقط کسایی که بخش مسابقات و تمرینا بودن امروز اونجا بودن
وقتی از ماشین پیاده شدن چان ناگهان خشکش زد
آیدن اونجا بود با یه تبلت تو دستش و نگاهی مرموز
داشت با ریکی حرف میزد و هر چند لحظه چیزی رو روی صفحه میکشید
چان یه لحظه حس کرد قلبش وایساد
•اون اینجا چه غلطی میکرد؟؟•
هیونجین بیخبر از همهچیز با خونسردی جلو رفت
ریکی وقتی اونو دید لبخند زد و گفت:
«بحبح .. بالاخره اومد »
هیونجین با اخم گفت:
«حرفی داری؟»
ریکی خندید
«آره ..حرف دارم .. یه پیشنهاد .. یه مسابقه قدیمی مثل قبل ولی با یه شرط خاص»
هیونجین خندید و گفت:
«با تو مسابقه دادن مثل مسابقه سر خوردن پفکه .. ولی حالا بگو ببینم چه شرطی؟ »
ریکی نیمنگاهی به آیدن کرد و گفت:
«برنده .. هرچی بخواد از بازنده میگیره»
هیونجین پوزخند زد:
«و تو چی میخوای؟»
ریکی یه قدم جلو اومد
«فلیکس»
چان نفسش برید و گفت :
«ریکی ..دهنتو ببند!»
ولی ریکی با خونسردی گفت:
«من فقط دارم بازی میکنم یا قبول کن ..یا بگو از _»
با مشتی که به دهنش خورد حرفش قطع شد و روی زمین ولو شد
هیونجین با چشمای به خون نشسته رفت سمتش و یقهی ریکی رو گرفت
«دهنتو ببند .. خفه شوووو ریکییی حرومزادهههه ...یه بار دیگه اسمشو از زبونتو بشنومممم این بار انگشتات هیچ گردنتو از سرت جدا میکنمممممم»
ریکی خندید
«پس قبول نکن… ولی اون موقع برای اون پسر قشنگت شب خوبی نمیمونه»
همون موقع مشت هیونجین دوباره به صورتش خورد
جمعیت هوار زد چند نفر اومدن تا جداشون کنن
چان بینشون رفت و داد زد:
«هیون ..بس کن!»
ولی هیونجین فریاد زد:
«مجبور نیستمم با توی کیری فیسس مسابقه بدم حرومزادههه!»
ریکی خون دهنشو روی زمین تف کرد و لبشو پاک کرد و گفت:
«به درک ولی بدون وقتی مسابقه ندی… اون مال منه»
هیونجین نفسش تند شد سرشو بالا گرفت و خواست دوباره بره سمتش که باز جلوشو گرفتن
و ریکی زمزمه کرد:
«الان چطور ؟ قبول میکنی هوانگ ؟»
هیون جین قهقهه خطرناکی میزنه و بعد با خشم میغره:
«باشه... ولی بدون اگه ببازی... زجرکشت میکنم استخوانای بدنتو خورد میکنم»
-------------------
سلامممم به دخملای خودممم
از اونجایی که حسابم پریده بود (اونایی که تو چنان میدونن)
بعد چند مدت تونستم برش گردونم
ولی واقعا انتظارشو نداشتم وت ها کم باشه
از اون همه نفر زورتون میاد وت بدید ؟؟
و اینطوری منم بلدم لج کنم و برم چند ماه بعد آپ کنم
ولی چون واقعا یه سریا واقعا حمایت میکردن و پارت جدید میخواستن که فقط بخاطر اونا گذاشتم این پارت رو
وگرنه وقتی وت هارو دیدم نمیخواستم بزارم
پس لطفاً لطفاً .. من نمیخوام دیر دیر بزارم
همکاری کنید و ون هارو به ۱۰۰ برسونید و هر چقد نظر ها بیشتر باشه منو بیشتر خوشحال و پر انرژی میکنه
مرسی 🌷
YOU ARE READING
" little doll "
Short StoryGaner: sport , romance , 18+🔞, cool , Bl , badboy , Billionaire , sweet Couple: Hyunlix , ???
^ 19 part ^
Start from the beginning
