_ درسته برای نیکی اومدی تا تشویقش کنی .. ولی برای منم آرزوی موفقیت کن

پوزخندی زد و از فلیکس و چان دور شد

فلیکس به رفتن هیونجین خیره شد و بعد با صدای چان به خودش اومد

# بیا بریم فلیکس

+ باشه

++++++

🏁شمارش معکوس رو شروع میکنیم

هیونجین  کلاهشو  محکم تر  کرد و محکم موتور رو گرفت و به نیکی نگاهی کرد
و نیکی هم از زیر کلاه سیاهش به هیونجین نگاهی کرد

🏁همگی آماده .. یک ... دو .. سهه

و با صدای گلوله تفنگ  شروع شد

فلیکس با دقت به مسابقه نگاه میکرد .. صدای جمعیت انقد زیاد بود که نمی‌تونست صدای موتور هارو بشنوه

ولی میتونست ببینه که موتور هیونجین جلو تره

#خودشه .. خودشه ... ادامه بده

می‌تونستم ببینم که چان چقد استرس داره

+ چان هیونگ

برگشت بهم نگاه کرد

# بله

+هیونجین چند وقته که مسابقه میده

#خب فک کنم از وقتی ۱۷ سالش بود مسابقه میداد

فلیکس چیزی نگفت و به مسابقه نگاه کرد

همه داشتن تشویق  میکردن

🏁 دور آخر

یهو هیونجین با سرعت بیشتری از نیکی گذشت و تند تر از قبل موتورش رو هدایت کرد

الان هر دو تاشون نزدیک به هم ایستاده بودن

#خودشهههههههههه ..... گااازززز بدهههههه ... بروووو .. برووووووووووووو

یهو با رد شدنشون از خط همه جیغ و داد و هورا کشیدن

#کدومشون برد ؟؟؟

+ هردوتاشون باهم رد شدن

🏁 الان نتایج مسابقه رو اعلام میکنم

🏁 طبق عکسی که در خط گرفته شده .. برنده .....

چان دستش رو روی دهنش گذاشت و منتظر به نتیجه گوش داد

فلیکس هم خیلی مشتاق بود تا ببینه کی برنده شده

🏁تیم گرگ های قرمز برندهههههه است

چان یهو جیغ خوشحالی کشید و بالا پایین پرید

فلیکس هم که فهمیده بود هیون جین برده به جمعیت که اسم هیونجین رو داد میزدن نگاهی کرد

هیونجین کلاهشو درآورد و فیس موتوریش رو هم درآورد موهاش از عرق خیس شده بود
به همکاران و دوستاش نگاهی کرد که سمتش دویدن و بغلش کردن

" little doll "Where stories live. Discover now