+ بیا دو تا دوکبوکی حاضر کردم

هیسونگ با لبخند اومد و لباس هارو داخل جعبه گذاشت و سمت صندلی رفت و به دوکبوکی ها نگاهی کرد

فلیکس تند تند دوکبوکی ها رو میخورد

و هییونگ هم سعی میکرد تند تند بخوره .. با دیدن فلیکس یه مشتی به پای فلیکس کوبید
و فلیکس خنده ای کرد

بعد تموم شدن غذا تند تند مسایل هارو جمع کردن
و هیسونگ اول رفت بیرون فلیکس هم چراغ هارو خاموش کرد و از بیرون مغازه رو بست

+ بیا بریم خونه ی من اونجا حاضر بشیم

_باشه

هر دو تند تند میدوییدن ... جوری که هر لحظه ممکن بود لیز بخورن

بلاخره بعد کلی دویدن رسیدن جلوی خونه ی فلیکس
فلیکس کلید هارو از کیفش در آورد و هیسونگ هم بخاطر دویدن زیاد با دستاش به زانوهاش تکیه داده بود و نفس نفس میزد

+ بیا داخل

رفتن داخل

_ چقد خونت خوشگل و نازهههه

فلیکس کفشاشو درآورد و هیسونگ هم دنبالش راه افتاد سمت اتاق

+ از شلوغی اتاقم نترس

_ مال تو هنوز خوبه ..مال منو ندیدی

+ تو اینجا عوض کن منم لباسامو برمیدارم بیرون عوض کنم

_ باشه هر جور راحتی

فلیکس لباساشو از کمد بیرون آورد و بیرون رفت

به لباس ها نگاهی کرد

+ زیادی نیس ؟؟ نه بابا یه شبه دیگه

شروع کرد به عوض کردن لباس هاش

سمت اتاق رفت

+ عوض کردی؟؟؟

_ آره بیا داخل

فلیکس درو باز کرد و هیسونگ با دیدن تیپ فلیکس چشماش گرد شد و دستشو روی قلبش گذاشت

_ اووو مای گادددد

فلیکس خنده ای کرد و سمت آینه قدیش رفت

_ خیلی جذابببییبب شدیییییی

فلیکس نگاهی به هیسونگ کرد و گفت : ولی تو واقعا عالی شدی .. احساس میکنم لباس های من یکم زیاده رویی

_اصلااا خیلی هم خوشگله

فلیکس جوراب های ساق بلندش رو پوشید بعد یه جعبه از بالای کمدش برداشت و بازش کرد

استار های سیاهش رو که فقط دو بار پوشیده بود رو پوشید

هیسونگ هم یه کرم پودر از کیفش برداشت و کمی به پایین چشماش زد

فلیکس موهاش رو درست کرد و کلاهش رو گذاشت و با یاد یه چیزی تند رفت بیرون و داخل اون یکی اتاق شد .. سمت میز مادرش رفت و به عطر مامانش نگاهی کرد و با لبخند تلخی اونو برداشت و کمی از اون رو روی لباس هاش زد بعد به اتاق نگاهی انداخت و از اتاق خارج شد

" little doll "Where stories live. Discover now