° اوپاا ... چقد خوشگل شدی امشب
هیونجین حتی به دختر نگاه هم نمیکرد
دختر دستش رو سمت یکی از سیب های روی میز برد و شروع کرد به پوست کردن سیب کرد حتی چند دقیقه هم نگذشته بود که یهو دختر با ناله سیب رو زمین انداخت و انگشتش رو گرفت
هیون جین بی تفاوت به دختر نگاهی کرد
° اوپااا ... دستمو بریدم .. خون داره میاد
هیون جین با بیتفاوتی به انگشت دختر نگاهی کرد و لیوانش رو برداشت و از آشپزخونه خارج شد و پا پله های دوبلکس جذاب خونه سمت طبقه ی بالا رفت
____________________________
ساعت کم مونده بود به هشت و نیم
بلند شدم و اون جعبه های سیاهی که آقای سان داده بود رو محکم کردم و سمت هیسونگ چرخیدم که داشت با خودش حرف میزد
+هیسونگ .. من اینارو میبرم .. یزرع آدرسش دوره .. ولی زود برمیگردم
¢باشه هیونگ .. خدافظ
کلاه ایمنی رو سرم کردم و سمت موتور رفتم و روی سبد جلوش وسایل هارو گذاشتم و محکم کردم
موتور رو روشن کردم و راه افتادم
.
.
.
ساعت مچیم رو چک کردم 8و 48 دقیقه بود
بینیم از سرما گزگز میکرد
دیگه فک کنم کم مونده برسم
یهو
.
.
لاستیک ترکید از ترس به عقب نگاه کردم که با موتور افتادم زمین ... چندتا ماشین با دیدنم وایساد
از درد کمرم که افتاده بودم ناله ای کردم و به جعبه ها نگاه کردم
با ترس بدون اهمیتی به درد بدنم جعبه هارو باز کردم
هوف .. خدارو شکر سالمن
چند تا مرد اومدن کنارم و کمکم کردن موتور رو بلند کنیم و بزاریم کنار جاده
به دستام نگاهی کردم که خراشیده شده بود و داشت میسوخت
+ ببخشید آقا .. آدرس این خونه کجاست ؟
کاغذ رو بهش نشون دادم
مرد نگاهی کرد و به خونه ی سمت چپم اشاره کرد
=همین جاست
با فهمیدن اینکه رسیدم لبخندی از راحتی زدم
+ ممنونم
جعبه هارو برداشتم و لنگ لنگ سمت در ... اوهههه ... خونه ؟ یا قصر ؟
زنگ در رو فشار دادم که باز شد
و سمت داخل رفتم .. حیاط بزرگی داشت ..مثل باغ بود .. با دیدن داخل خونه که پر از دختره که باز لباس پوشیدن و داشتن میرقصیدن تعجب کردم و موهامو مرتب کردم و سمت داخل رفتم
به یکی از دخترا گفتم: ببخشید صاحب اینجا کجاست ؟؟
دختر به سمت یکی از درها اشاره کرد
ممنونیم گفت و سمت در رفتم و باز کردم یهو پسر رو درحال بوسیدن دختری که بغلش بود دیدم
برگشتن بهم نگاه کردن
+ ب.بخشد .. عممم .. من اینارو کجا بزارم؟؟
پسر با دستش به بالا اشاره کرد
سری تکون دادم و درو بستم و از پله ها بالا رفتم
یه میز دیدم وسایلارو اونجا گذاشتم
یهو با باز شدن دری به پسر نگاه کردم .. همینو کم داشتم .. همون پسر دزده
هیونجین با یدونه ربدوشامبر سیاه که پوشیده بود و دور گردنش حوله ای که برای خشک کردن موهای مشکیش گذاشته بود
هیونجین با دیدن فلیکس پوزخندی زد و آروم سمتش رفت
و فلیکس خواست بره پایین که مچ دست فلیکس رو گرفت
_کجا کجا .. وایسا ببینم
فلیکس رو سمت خوش کشید
_ اینا چیه ؟؟
فلیکس به میز نگاه کرد و بعد به پسر قدبلند و با سردی گفت : سفارشاتون !
هیونجین تک خنده ای کرد
_ یجوری باهام حرف میزنی که انگار ارث باباتو خوردم .. یه فندک بود که اونم صبح اومدم پس دادم پولشو میتونی از اون پسر کوچولوی داخل فروشگاه بپرسی جوجه
فلیکس مچش رو آزاد کرد و گفت برام اهمیتی نداره
و خواست دوباره بره که دوباره هیونجین مچش رو گرفت و سمت کاناپه کشید
باعث شد فلیکس بیوفته روی کاناپه
+اخخخ چتههه؟؟
هیونجین شونه ای بالا انداخت و گفت : وایسا جایی نرو الان میام
بعد چند دقیقه هیونجین با یه کرم و دو تا چسب اومد
دست فلیکس رو گرفت و کمی از کرم رو روی دستای زخمی فلیکس مالید و به فلیکس نگاه کرد که از درد صورتش رو کمی جمع کرده بود
چسب هارو باز کرد و و روی دستاش زد و به دست کوچولو ی فلیکس روی دستای بزرگ و کشیده ی خودش که فلیکس رو گرفته بود نگاهی کرد و لبخندی زد
+ ممنونم
فلیکس بلند شد و ممنونی گفت
_ اگه میخوای کمی اینجا بمون تا باهم خوش بگذرونیم جوجه
فلیکس سری تکون داد و گفت : نخیر ممنون باید برم
فلیکس تند تند پله هارو رفت پایین و به هیونجین نگاهی نکرد
هیونجین پوزخندی زد و چند ثانیه همونجا موند و به اندام فلیکس نگاهی کرد
_____________________
سلام بر دوستانن گلممم
قرار نبود به این زودی بزارم .. فقط بخاطر یکی از شما که قشنگ دلمو برد گذاشتم 🤍🩵
لطفاً کامنت و وت هم بزارید 🌷
دوست ندارم شرط بزارم برای پارت بعد ولی خب
میزارم😂
برای پارت بعد
۲۰ کامنت
18 وت
YOU ARE READING
" little doll "
Short StoryGaner: sport , romance , 18+🔞, cool , Bl , badboy , Billionaire , sweet Couple: Hyunlix , ???
^ 3 part ^
Start from the beginning
